پرژین

ساخت وبلاگ
1.خانم همكار بى مقدمه پرسيد:- متولدسال پنجاه و نه هستى،درسته؟- بله.گوشى اش را نگاه كرد و گفت:- امسال برات سال تحوله!بعد از رييس سال تولدش را پرسيد و رييس گفت:- چهل و چهار- شما فقط به مردم خوبى مى كنيد.رييس گفت:- خوب خدا رو شكر.من به پيشگويى اعتقاد دارم و تو زندگيم خيلى از پيشگويى ها درست از آب دراومده!☘️ در چنين جو و اتمسفر و قضايى ، دقيقا چه حرفى براى گفت پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 234 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1396 ساعت: 15:15

منتظر بودم نوبتم شود و اصلا حوصلهء پر كردن فرم براى هيچ كسى را نداشتم.اما، پيرمرد به نظر بيسواد آمد و من هم كه دل رحم!قبول كردم فرم را برايش پر كنم و شروع كردم به پرسيدن نام و نام خانوادگى و جوابها را نوشتم.و بعدش پرسيدم:- نام پدر؟- حبيب دندان طلا!فكر كردم شوخى مى كند.اما، شوخى نمى كرد و توضيح داد اسم پدربزگ و پدر زنش هم"حبيب" است و اسم مادربزرگش هم رفته رفت پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 249 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1396 ساعت: 15:15

1.خير سرم، داشتم براى سال آينده برنامه ريزى مى كردم و هيچ علاقه اى به نصف و نيمه رها كردن كارم نداشتم.اما، راميار گردنش را جورى كج كرد كه دلم سوخت و قبول كردم از دى جى كالا آينه هاى مورد نظرش را سفارش دهم.گوشى اش را گرفتم و شروع كردم به ثبت سفارش.اما، ثبت سفارش خوب پيش نمى رفت و هى برمى گشتم مرحله قبل.در اين فاصله راميار از توصيه كاربردى سال قبل مادرش پرده پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 314 تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1396 ساعت: 9:19

تعمير كار گوشى پرسيد:- مشكل نرم افزاريه.گوشيتون بايد فلاش بشه.هيچ اطلاعات مهمى توش نيست؟- نه.هيچى؟- هيچى.- يعنى مشكلى نداريد كه هكين الان فلاش بشه؟- نهكمى از اينهمه سوال و جواب جا خوردم. آخر،من چه اطلاعات مهمى مى توانم داشته باشم؟اطلاعات مهم يعنى چه اصلا؟اما، كمى بعد كه چند مشترى ديگر هم آمدند و -روم به ديوار نبايد اين حرف را بزنم -اما قيافه شان  يكى پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 259 تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1396 ساعت: 9:19

چند تا دختر جوان قبل از من بودند و داشتند كتاب انتخاب مى كردند و بعد از كلى معطلى و نگاه كردن به كتابهاى مختلف، يكى از آنها با صداى بلند و فكر مى كنم در جواب سوال آقاى فروشنده  گفت:

- ببينيد!سليقه ها متفاوته.بعضى ها محتواى كتاب براشون مهمه.اما ما،  بيشتر به شكل ظاهرى كتاب اهميت مى ديم! 

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 243 تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1396 ساعت: 9:19

Outlanderسريالى ست كه تا حالا چندين قسمتش را از تلويزيون ديده ام.داستان فيلم در مورد يك خانم دكتر است كه در لندن سال1946زندگى مى كند و بدون هيچ دليل خاصى به دويست سال پيش برمى گرد و دو سال در آن دوره زندگى مى كند و بعد دوباره برمى گردد به زمان حال.كمى در زمان حال مى ماند و دوباره برمى گردد به گذشته.سريال خوبى است و اين رفت و برگشت به گذشته چندان هم عجيب و غريب به نظر نمى رسد.حداقل خيلى بهتر از Game of thrown است.(راستى آنهايى كه اينقدر از اين سريال بازى تاج و تخت تعريف مى كنند،محك و معيارشان دقيقا چيست؟).در موردOutlander حرف مى زدم و اينكه بازى با زمان در فيلم خيلى قابل باور به نظر مى رسد.آنقدر كه امر به ببيننده متشبه مى شود كه به راحتى مى تواند يك تك پا برود و سرى به آبا و اجدادش بزند و برگردد.اما،...اين جمله اى كه مى خواهم بگويم مهم است.راستش من هيج علاقه اى به رفتن به گذشته ندارم و ترجيح مى دهم نگاهم  خيلى خوشبينانه به آينده باشد.  برچسب‌ها: دست من اگر باشد تمام غذاها را توى فر مى پزم پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 249 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت: 10:57

اخلاق و رفتار من با همه كم حرفى و بى تفاوتى در مقايسه با رييس و خانم همكارم تقريبا قند و نبات و شكلات به حساب مى آيد.چون حداقل من جواب سلام و خداحافظى مردم را مى دهم و با خشم و خشونت ملت را نگاه نمى كنم و كاغذها را توى صورت كسى پرت نمى كنم(رييس حق داشت البته) و مهم تر از همه  تلفن هايم را جواب مى دهم.واقعا اين يكى خيلى مهم است.اما، رييس هر وقت بخواهد تلفن را برنمى دارد و خانم همكار از رييس هم بدتر عمل مى كند.مثلا امروز به تلفنخانه گفته بود شماره اى را برايش بگيرند و عباس  بدبخت هم تلفن را گرفته بود.اما، خانم جواب نمى داد.هى  تلفن زنگ خورد و هى جواب نداد تا اينكه به من زنگ زدند و داد و بيداد كه چرا خانم تلفنش را جواب نمى دهد؟! ☘️اين عباس بدون دليل دشمن قسم خورده من شده است و پنچ- شش سالى است پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : بدوندليل, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 225 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1396 ساعت: 10:29

1. خانم همكار دير كرده بود.رييس به خانم زنگ زد و خانم جواب نداد و نيم ساعت بعد عصبانى و خشمگين از راه رسيد و توضيح داد ماشينش  به محض استارت خوردن بجاى حركت به به جيغ كشيدن افتاده است و تمام آپارتمان را بيدار كرده است و اين باعث استرسش شده است و داد زد: - واقعا انتظار داشتين بهتون زنگ بزنم و يا تلفنتون رو جواب بدم؟ البته كه منظورش رئيس بود و رئيس هم حقش است كه اينطور كنف شود، چون در گذشته خيلى سنگ خانم را به سينه زده است.تازه همين ها نبود.خانم  ساعت يازده اعلام كرد كه مريض  است و مى خواهد برگردد خانه و بجاى اينكه از رييس اجازه بگيرد از من اجازه گرفت و من هم با كمال ميل اجازه دادم برود. اما، بعدش رييس با كمال پررويى من را بازخواست كرد كه چرا اجازه داده ام؟ فك كن! 2.  به شركت طرف قرارداد زنگ ز پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : دارالمجانين, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 228 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1396 ساعت: 10:29

كارى به خشونت عليه زنان ندارم و منكرش هم نيستم و اگر  كمى بيشتر حوصله مى داشتم شايد در مورد خشن ترين رفتارى كه عليه زنان با آن مواجه شدم مى نوشتم.خيلى كوتاهش اين مى شود كه يك غروب پاييزى صداى يك زن را توى كوچه شنيدم كه داشت از مردى كتك مى خورد.ترس تمام وجودم را پر كرده بود،مخصوصا كه شباهت صداى زن هر لحظه از صداهاى انسانى فاصله مى گرفت و در آخر چيزى شبيه زوزه شد و در نهايت سكوت.صداى آن زن، سالهاست توى گوش من است و من را آزار مى دهد و بازخواست مى كند كه چرا آن شب بيرون نرفتم و از آن زن دفاع نكردم؟ اولا، كه اين اتفاق سالها پيش افتاد و در زمان وقوع من كاملا ترسيده بودم و بعد هم مثلا اگر بيرون مى رفتم؛ مگر مى توانستم حريف يك مرد ديوانه شوم كه همسرش را به زوزه كشيدن انداخته بود؟البته كه نه.پس امشب پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 223 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1396 ساعت: 10:29

شوخى كه نيست زلزله به ما زده است و سق سياه ها ادعا مى كنند دوباره به ما خواهد زد.البته كه پيش بينى آنها هيج اعتبارى ندارد و همين خود من اگر پريشب به مدت سى و پنچ ثانيه با مرگ خوش و بش نكرده بودم،نه تنها به حرف هايشان اعتنا نمى كردم، بلكه ممكن بود به پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 239 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1396 ساعت: 12:10

براى كمك به زلزله زده ها،حس همكارى خوبى بين مردم در جريان است و تا حالا از خود من دو بار به "زور "كمك گرفته شده است براى كمك به آن آوارگان بى سرپناه. آن  كلمه"زور" را بخاطر اين آوردم كه از خودم تعريف نكرده باشم.چون معتقدم كمك به آنها نه كار من است و پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 230 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1396 ساعت: 12:10

خيلى چيزها بايد سرجايش باشد تا در يك عصر پاييزى آدم بتواند بلند شود و در كابينت را باز كند و ماگ زيباى سوگلى را بيرون بياورد و براى خودش كاپوچينو درست كند و همراه با مزه مزه كردن كاپوچينوى داغش، فيلم ببيند.

داشتم با سارا حرف مى زدم و تمام نگرانى سارا، يكنواخت بودن_زندگيش است و اينكه روزهاى ده سال آينده اش،هم شبيه اين روزهايش باشد.هرچه كردم نتوانستم قانعش كنم كه همين يكنواخت بودن هم گاهى آرزو مى شود.


برچسب‌ها: زمين ديوانه شده است پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : يكنواخت, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 222 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1396 ساعت: 12:10

پرندگان

تاريخ : یکشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۶ | 22:2 | نویسنده : پرژین

تكان هاى زلزله واقعا شديد بود و از من اگر بپرسند درجه ريشترش را پنج به بالا اعلام مى كنم.چون اولين بار بود كه با آمدن زلزله توى كوچه پريدم و متوجه شدم ملت همه قبل از من پريده اند توى كوچه.
برچسب‌ها: تكان هاى زمين تمام شد اما دلم كوتاه نمى آيد
پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : پرندگان, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 223 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1396 ساعت: 11:04

دم سوپرماركت كه رسيديم، مامان به ميوه فروشى آن طرف خيابان رفت و من وارد سوپرماركت شدم و سلام كردم و در جواب سلام متوجه شدم كه پسر جوان فروشنده من را با فاميلى مادرم صدا مى زند كه هيچ ايرادى نداشت.ايراد آنجا بود كه  حاضر نبود مايع دستشويى به من بفروشد پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 213 تاريخ : جمعه 12 آبان 1396 ساعت: 6:10

سعيد دوست رئيس است.پنجاه و دو سه سالى دارد و رييس يك واحد_مهم ديگر است و البته مجرد.چند سال پيش توسط  اين مدير ديوانه به جرم مجرد بودن  و در قالب ارتقاء شغل به سقز فرستاده شد،بلكه ادب شود و ازدواج كند و اتفاقى كه افتاد اين بود كه بعد از مدتى  معاون م پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : ديپلماسى, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 234 تاريخ : جمعه 12 آبان 1396 ساعت: 6:10

رييس فكر مى كند من ملخ هستم: - هفته آينده ن نيستم و اين امار بايد تا شنبه ارسال بشهو منظورش اين است: - تمام هفته بايد عصرها هم در اداره بمانم. گفتم كه رئيس فكر مى كند من ملخ هستم و لابد با شاخك هايم بايد منظورش را بفهمم. راميار پيشخدمت اداره فكر مى ك پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 216 تاريخ : جمعه 5 آبان 1396 ساعت: 22:05

1. مورچه استعداد يادگيرى زبان ندارد.اين فقط نظر من نيست،جواب تست هوشش هم همين را نشان مى دهد.رياضى 20 و زبان و ادبيات صفر.بعد اين بچه را در مدرسه اى اسم نوشته اند كه طفلك علاوه بر انگليسى بايد روسى و فرانسه هم ياد بگيرد.از همين رو و با توجه به عدم اس پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 232 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1396 ساعت: 15:04

True love

is friendship

dipped in honey

عشق واقى 

همان دوستى است

با روكش عسل.

اين تعريف از عشق را دوست داشتم.مى دانم ترجمه اش ايراد دارد و بايد مثلا مى نوشتم"عشق واقعى همان دوستى است كه به عسل آغشته شده است"يا"عشق واقعى همان دوستى است كه به عسل زده شده است"اما، ترجمه اول،به نظرم زيباتر رسيد و زيبايى را انتخاب كردم.مثل خود_ عشق كه همه چيز را زيباتر مى كند و قرار است امسال پاييز را پاييزتر كند و آبان را آبادتر.


برچسب‌ها: شانس اوردم و آرايشگاه خلوت بود پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 217 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1396 ساعت: 15:04

عرض شود در اين روزهاى زيباى پاييز و اول آبان، مخصوصا در شروع روز رئيس و خانم همكار با چنان عصبانيتى وارد اتاق مى شوند كه انگار ارث پدرشان را ملت خورده اند و نمايندهء ملت هم من هستم جلوى چشمانشان.خانم همكار كمتر به من گير مى دهد اما، رييس هر روز به يك پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 213 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1396 ساعت: 15:04

1. خيلى خيلى كودك بودم و به يك مهمانى رفته بودم.جايى بود پر از فاميل هاى نزديك.از خاله گرفته تا زن عمو و دخترعموهاى مادرم.فضاى آنجا خيلى گرم بود و همه در حال بگو و بخند بودند و اين وسط يادشان افتاد كمى سربه سر كوچكترين بچهء جمع بگذارند.پس شروع كردند پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 233 تاريخ : شنبه 29 مهر 1396 ساعت: 6:29