هر كسى سعى داشت از بيمارى، مريض_ ديگر سر دربياورد.البته تلاش خاصى هم نمى خواست چون بعضى ها خودشان كوك بودند براى رمزگشايى از درد و مرض شان.مثل آن مرد پنجاه و هفت ساله كه بيست روز پيش يك دانه شيرينى خورده بود و انگار كه بجاى شرينى، زهر هلاهل خورده باشد،بعد از آن روز به روز حالش بدتر و بدتر شده بود و در نهايت تصميم گرفته بود بيايد دكتر.يكى از مريض ها در مورد آدرس شيرينى فروشى پرسيد و اينكه ايا مى دا,بينى ...ادامه مطلب