پرژین

متن مرتبط با «خلسه» در سایت پرژین نوشته شده است

خلسه

  • سارا امسال برای تولدم یک جعبه چوبی مستطیلی به من داد که به چند خانه تقسیم شده بود و هر کدام پر بود از یک گیاهی.کادوی قشنگی بود و من از آن خوشم می آمد.اما،نمی دانستم به چه دردی می خورد؟در نهایت به این نتیجه رسیدم که به هیچ دردی نمی خورد و طبق معمول سارا چیز بیخودی خریده است که به هر حال زیباست و چون زیبا بود گذاشتمش روی میز.گذشت و گذشت تا جریان چرب شدن پوست من پیش آمد و خریدن آن صابون فرانسوی و استفاده از آن و خشکاندن پوست من چون خاک کویر و درک این نکته که پوست خشک هم دردسرهای خودش را دارد و باید هم مرطوب کننده استفاده کرد و هم کرم آبرسان که خرید هیچ کدام از عهده من برنمی آمد.اما،بالاخره باید راهی پیدا می کردم برای کویر.سرچ کردم و راهش را پیدا کردم.راه آسان و ارزانی هم پیدا کردم.بخور دادن.کافی بود آب را جوش بیاورم و سرم را روی آن بگیرم و بگذارم صورتم مرطوب شود.همین کار را کردم و تا حالا نتیجه عالی بوده است.مخصوصا که بعد از چند بار استفاده به ذهنم رسید از آن گیاهان سارا را هم بریزم توی کتری و وقتی ریختم نتیجه چندین برابر بهتر شد.اولا که بوی خوبی توی خانه پخش میشد و بعد هم بهتر اثر می کرد.هم بوی خوبی توی خانه پخش می شد و هم صبح فردا پوست صورتم شاداب تر بود.اما،فقط این نبود.اتفاق خیلی بهتری هم افتاد.اتفاق خیلی بهتر آرامشی بود که رخ می داد، وقتی پتو را روی سرم می انداختم تا بخار آب به صورتم بخورد.انگار می رفتم توی خلسه و هر شب خودم را کسی تصور می کردم در جایی که دلم می خواهد باشم.مثلا امشب یک اسکیمو بودم داخل ایگلویش در حال پختن ماهی.دیشب رییس قبیله ای در آمازون بودم و در حال ساختن تیر و کمان.شب قبل تر غواصی در اقیانوس شده بودم در حال شنا با نهنگ ها.یک شب برگشته بودم به دوران ساسا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها