پرژین

متن مرتبط با «درروح وجان من» در سایت پرژین نوشته شده است

اشتباه من

  • کلاس _روانشناس امروز که روانشناس دیروز را معرفی کرده بود،خیلی بهتر بود.بعدداز کلاس پرسید:- کلاس دیروز چطور بود؟- خیلی با اون چبزی که فکر می کردم فرق داشت.- اون خانم دانشجوی ما بود و تو حوزه سبک زندگی کار می کنه.واسه همین معرفیش کردم.- خیلی سنش پایین نشون می داد.- نه سنش بالاست.این روزها نباید سن رو از روی قیافه حدس زد.همه ش فیکه!- آخه این زیادی فیک بود.برای یک روانشناس عحیب بود.- چرا؟- خوب ادم ها چرا اینقدر به زیبایی اهمیت میدن؟ - به نظر شما چرا؟- خوب یه ربطی به سلامت روان داره.- درسته!- خوب پیش ذهن ادم اینه که یک روانشناس باید سلامت روان داشته باشه- چرا؟- چون روانشناسه و کارش سلامت روانه- نه نه نه.اشتباه فکر می کنید.ما روانشناس های زیادی داریم که کاملا مشکل دارن و خودشون میان مشاوره میگیرن- خوب بله.یونگ و فروید هم به هم مشاوه میدادن.این فرق میکنه.منظورم اینه....- ببین اشتباه شما اینه که فکر می کنید همه روانشناس ها سالم هستن.در صورتیکه روانشناس هم آدمه و ممکن سالم نباشه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مصرع حک شده در مخ من

  • فردا قرار است سارا بیاید اینحا تا با هم سیب زمینی و قارچ با سس بشامل درست کنیم.با وجود اینکه اطمینان دارم این کار از هیچکدام از ما برنمی آید امروز رفتم سیب زمینی،قارچ،شیر،خامه و سس خریدم و سارا هم قرار است فردا با آرد بیاید.البته چیزی که می خواهم بنویسم این نیست.رلستش اصلا نمی خواستم در این مورد بنویسم.چون ممکن است فردا کسی بپرسد قارچ و سیب زمینی تان چطور از آب درآمد و من باید واقعیت را بگویم و واقعیت هم که احتمالا چیزی نیست که باعث افتخار من‌ بشود.به هر حال اینها را نمی خواستم بنویسم.چیزی که می خواستم بنویسم این است که اولا تمام بعدازظهر امروز من برای خریدن رفت رفت و دوم اینکه مردم همه با پول نقد خرید می کردند.به عنوان مثل وقتی داشتم قارچ می خریدم یک پسر دهه هشتادی که قبل از من بود پول نقد داد و نفر بعد از او هم که یک خانم مسن تقریبا هشتادساله بود با پول نقد خریدش را انجام داد.بعد می دانی چه شد؟من بخاطر اینکه با کارت خرید می کردم احساس بدی پیدا کردم.احساس شرمندگی و خجالت نبود.اما،احساس خوبی هم نبود.یک جور حس بی طرف بودن به من دست داد که این احساس برای مخ من که شعارش بی طرف و بی شرف است،اصلا احساس جالبی نیست. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بیل من کجاست؟

  • کم رییس داشتم یکی دیگر هم برایم منصوب کرده اند.این یکی واقعا نوبر است و در روز روشن اذعان می دارد که چون اصالتا دهاتی است و سر زمین کار کرده است، هیچ ادم بیکاری را برنمی تابد و احیانا اگر کسی را بیکار ببیند یقین بدانیم یک کاری برای او می تراشد! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من یک موج بزرگ بودم

  • جدیدترین روش تحلیل رویا،روشی است به اسم Be your dream.این روش جدید اعتقادی به تحلیل های یونگ و فروید ندارد و معتقد است خرد بزرگی پشت دیدن رویاهای ما وجود دارد و با اینکه تحلیل رویا بسیار بسیار پیچیده است با تکنیک هایی که با حضور رویا بین و درمانگر اجرا می شود،امکان تحلیل رویا و گره گشایی از روح تا حدی وجود دارد.البته که درمانگر در این جلسات فقط می تواند کمک کننده باشد و تحلیل اصلی را فقط خود رویا بین می تواند ارائه دهد و نه هیچ آدم دیگری.در فایلی که امروز در مورد این روش جدید تحلیل رویا گوش دادم،چند نکته بسیار جالب را درک کردم.اولا که نسبت رویا به واقعیت مانند  نسبت زبانی است که ما با آن محاوره می کنیم و کاملا بر آن تسلط داریم به زبانی که هیچ چیزی از آن نمی فهمیم.برای رسیدن به یک تحلیل درست از رویایمان لازم است که زبان رویا را یاد بگیریم و احتمالا زبان رویای هر کسی با کسی دیگر متفاوت است.به همین خاطر فقط خود شخص قادر به قفل گشایی از رویاهایش است و تازه خود شخص هم آموزش لازم دارد.نکته جدید دیگری که در فایل به آن پرداخته شد این بود که رویاها محصول هیجانات هستند و هر هیجان در ذهن ما نماد خاص خود را دارد که گاهی خود ما اصلا ار این دسته بندی روح مان خبر هم نداریم.مثلا روح ما معلمی که ما را در کلاس اول کتک زده است را با یک علامت مساوی کنار هیجان خشم قرار داده است.پس هر وقت ما در زندگی واقعی خشمگین شویم،احتمال دارد آن معلم در خواب مان ظاهر شود.بدین ترتیب روح مثل حروف الفبا برای هر هیجانی فرد یا مکانی را معادل سازی کرده است.نکته خیلی جالب دیگر این بود که هر جزئی از خواب می تواند نماد خود ما باشد.مثلا ممکن است خاک ترک خورده نمادی از خود ما باشد که  تشنه ا, ...ادامه مطلب

  • منوی مرگ

  • ته ته که می گویند با آن ته ته ای که می شنوند،زمین و آسمان فرق دارد.ته ته گردنه ای است پر پیچ و خم،بسیار مرتفع و بی نهایت سرد.بیشتر از هر چیز باد سردش در خاطرم مانده است و سکوت خوفناک و پرتگاههای خطرنا, ...ادامه مطلب

  • من می دونم

  • توی گوگل علائم گازگرفتگی را سرچ کردم و متوجه شدم از هفت علامت گازگرفتگی فقط یکی را دارم.کدام؟تهوع.این تهوع دیشب ساعت پنج صبح من را بیدار کرد و کاری کرد در آن سوز صبح بروم داخل حیاط و یک دور بزنم تا کم, ...ادامه مطلب

  • منتقد_ مسن

  • خانم هفتاد و پنج سال داشت.اما، تند و تيزى حركاتش ابدا به سنش نمى خورد.اين را از چند بار پياده شدن از تاكسى و دوباره سوار شدنش فهميدم.چابكى حركاتش بيشتر به يك جوان بيست ساله شبيه بود و اين اصلا اغراق نيست.با همه ء اين  ها پيرى را بدترين اتفاق زندگيش مى دانست و معتقد بود پيرى خيلى زود سراغ آدم مى آيد, ...ادامه مطلب

  • ممنوع براى روحيه هاى حساس

  • 1. ديروز طى يك تماس تلفنى به بحران خبر داده شد يكى از فاميل هاى همسرش در بيمارستان فوت كرده است و جنازه روى زمين مانده است و همه منتظر او هستند تا برود و جنازه را ببرند و به خاك بسپارند و به همين خاطر وى  به سرعت خداحافظى كرد و رفت. امروز در جواب "پرسه خوش گذشت؟"فقط به جواب"بله خوشبختانه به موقع رسي, ...ادامه مطلب

  • من_ مخاطب

  • مدتهاست متوجه شده ام كه من حريف اين مردم نمى شوم و به همين خاطر سالهاست وارد بازى هايشان نشده ام.به نظرم منشاءاين كناره گيرى ها و حرف نزدن ها هم همين ترس باشد.البته فقط هم ترس نيست،حوصله شان را هم ندارم.آخر مگر چند بار مى شود به شجره نامه خانوادگى كسى گوش داد و تظاهر كرد اين داستان برايش جالب است و بله بله آنها خان و خان زاده بوده اند و هستند و من غلط مى كنم خودم را هم سطح با آنها بدانم.يا مثلا چند بار مى توان به داستان خريد مدرسه فرزند دلبندشان گوش داد و تصديق كرد آنها بهترين پدر و مادر دنيا هستند و بهترين ها را براى فرزندشان فراهم مى كنند و يك روزى كه احت,من مخاطب خاص ندارم,من مخاطب تنهای بادهای جهانم,من مخاطب خاص میخوام,من مخاطب خاص دارم,من مخاطب خاص,من مخاطبة العبد ربه,من مخاطبات النفري,مخاطب من,مخاطب من خاص نبود,من و مخاطب خاصم ...ادامه مطلب

  • دررو

  • 1. سارا و آرزو و رويا، با هم در يك دبيرستان و يك كلاس درس مى خواندند و روزهاى سه شنبه يك زنگ داشتند به اسم زنگ بيكارى و بيشتر هفته ها،آن  زنگ به سينما مى رفتند.من دبيرستان ديگرى در همان نزديكى ها بودم و زنگ بيكارى براى ما تعريف نشده بود و چاره اى نداشتم كه در آن ساعت  از مدرسه در رفته و با رفقا به سينما بروم.البته آن سالها در رفتن از مدرسه و فكر كنم از هر چيز ديگرى به اين راحتى ها نبود.چون، غير از دفتر_ مدرسه كه دقيقا روبه روى در بود،يك خانم هم دم در نشسته بود و چهار چشمى در_ مدرسه را مى پاييد.يعنى عملا از راه_ در نمى شد در رفت.اما، در حياط پشتى يك راه باريك بود,دررود,درروس,درروس تهران,دررود نیشابور,درروزچندساعت درس بخوانیم,درروس کجاست؟,درروح وجان من,زندگی درروستا ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها