پرژین

متن مرتبط با «سیصد» در سایت پرژین نوشته شده است

هزار و سیصد آفرین

  • پریروز همانطور که داشتم از کوه بالا می رفتم و آشغال ها را جمع می کردم و از حجم بیش ازاندازه پلاستیک ها شگفت زده شده بودم ،به ذهنم رسید که به پسر جوانی که سطل آشغال های این محله را می گردد تا شاید پلاستیکی،قوطی نوشابه ای و یا آهن پاره ای پیدا کند، پیشنهاد بدهم برود مسیر کانی شفا و تمام چیزهایی که او با بدبختی و با کمک چراغ مخصوص معدنچی ها روی پیشانی اش از این سطل آشغال به آن سطل آشغال دنبالشان است را بدون زحمت زیاد و چراغ روی پیشانی و احتمال آلودگی بالا به دست بیاورد.هم کاسبی می شود برای خودش و سلامتی برای تنش و هم کمک به پاکیزگی محیط زیست.البته بعد از پایین آمدن از کوه این ایده از ذهنم پرید.از شما چه پنهان جرات حرف زدن با هیچکدام از این عزیزان را ندارم.می ترسم یهو من را مرفه بی درد بنامند و یکی از آن آهن پاره ها را بکوبند روی سرم و یا دنبالم کنند و قوطی نوشابه به سمتم پرت کنند.ولی وجدانا چرا به عقلشان نمی رسد چنین کاری کنند؟ تمام چیزهایی که آنها دنبالش هستند در آن مسیرها ریخته است.حالا چرا این ها را نوشتم؟چون این هفته فقط آشغال های نصف مسیر را جمع کردم و در ادامه فقط فحش دادم.حجم تمام نشدنی آشغال ها کلافه ام کرده بود و واقعا دست و دلم به جمع کردنشان نمی رفت.کوتاه سخن،خسته شده بودم.اما،امروز که چهره فعالان محیط زیست مریوان را دیدم که چهل و هشت ساعت بدون خواب و استراحت فقط به خاموش کردن آتش مشغول بودند و در نهایت موفق شدند و صد آفرین که کم است.هزار و سیصد آفرین بر آنها،احساس کردم چه آدم لوس و هلو بیا تو گلویی هستم من! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها