پرژین

متن مرتبط با «مودب» در سایت پرژین نوشته شده است

مدیر مودب

  • دیروز یک رییس مهم از تهران آمده بود برای بازدید و من‌ خبر نداشتم اما انگار به همه همکاران گیرهای جدی داده بود و وقتی با هیات همراه وارد اتاق من شدند احساس کردم که همه منتظر گیر دادنش به من هم هستند مخصوصا که هم سرم توی گوشی بود و هم فلاسک چای دم دستم.بعد از سلام و احوالپرسی از من پرسید:- شما اینجا کار می کنید؟با اشاره به لپ تاپ باز روی میزم گفتم:- بله و الان هم توی جلسه هستم.- اوه پس مزاحم نمیشم!و رفت.یعنی حتی قبل از اینکه همه همراهانش وارد اتاق من شوند از اتاق من خارج شد و بدین ترتیب جلوی چشمان بهت زده همه همکاران من قسر در رفتم و البته فکر کردم چه مدیر مودبی!(واقعا از آنهمه ادب تعجب کردم بس که رییس و مدیر از خود راضی و بی ادب دیده ام)اما نتوانستم از جلسه بعد از بازدیدها قسر در بروم.البته قسر در رفته بودم اگر معاون اداره یک بار دیگر لیست دعوت شرگان به جلسه را چک نمی کرد و مثل پرفسوز بالتازار یهو به ذهنش نمی رسید که چرا اسم من نیست؟(جلسه پریروز را نرفته بودم و شاید هم آنجا متوجه غیبت من شده بود.البته اول صبح یکی از همکاران را دیدم که در مورد جلسه پرسید و من گفتم اسم من توی دعوت شدگان نیست.می ترسم خیلی بدبینانه بشود ولی احساس می کنم آن پفیوز زیر آب من را زد و در نتیجه من را هم بردند و نشاندند توی جلسه ای به شدت خسته کننده و حال گیرنده و بی راندمان)حالا این ها به کنار،توی جلسه یکی از همکاران از من پرسید آیا قرص سردرد همراهم هست؟ بله.بود.قرص را به آن همکار دادم و یاد خاطره ای افتادم که کاملا فراموشم شده بود.حدود بیست و دو سال پیش که تازه سر کار می رفتم.روزی احساس سردرد کردم و نیلو من را پیش اقای خسروی فرستاد.تعجب من هنگام شنیدن این خیر که آقای خسروی همکارانی را که سردرد دارند را, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها