پرژین

متن مرتبط با «کلانه» در سایت پرژین نوشته شده است

کل کل در صف کلانه

  • کنار پارک چند تا غرفه شیربنی و ترشی فروشی و یک لوارم التحریر و چند تا خنزرپنزر فروشی را گذاشته بودند کنار هم و اسمش را گذاشته بودند نمایشگاه.البته که یک غرفه ویژه هم داشت.کلانه فروشی.کلانه فروشی را دو تا خانم اداره می کردند یکی از یکی خوشگل تر و سروزبان دارتر و زبروزرنگ تر و ماهرتر.من تقریبا دو ساعت پیش نمایشگاه رفتم و یک صف گرفتم و رفتم که یک دوری بزنم.ترشی ها عالی بودند.لیته خریدم با خیارشور با شوید که معرکه است.خیلی زود دورم تمام شد و برگشتم توی صف.خیلی شلوغ نبود.اما،این مردم انگار قحطی است ده تا ده تا سفارش می دادند.می رفت که کلافه شوم.اما،سعی کردم تمرکزم را بگذارم روی موسیقی ملایمی که داشت پخش می شد تا بتوانم تحمل کنم.واقعا هم موسیقی کار خودش را کرد و تحملم را بالا برد تا اینکه خانمی صف را بر هم زد.خانم گفت قبل از من است.اما،مطمئن نبود.قبول کردم که قبل از من برود اما هی قسم و آیه می خورد و نشانه می آورد که واقعا نوبت اوست.رفت روی اعصابم.اول یواش و بعد کمی بلندتر از یواش گفتم:باشه!یهو خمیر تمام شد و خانم قبل از من گفت آنها می بایست خمیر آماده توی یخچال می گذاشتند.خانم کلانه پز گفت یخچالش جا ندارد و خمیر کلانه باید در لحظه آماده شود.خانم عصبانی شد.کل کل بین خانم ها ادامه داشت و در نهایت خانم عصبانی گفت که شوهرش شاطر است و این بهانه ها سرش نمی شود و می داند این خمیر تا نیم ساعت دیگر هم ور نمی آید و سفارشش را تغییر داد.دلمه خواست با نان..شش تا نان.پخت هر نان به اندازه پخت سه تا کلانه زمان می برد.این را خانم کلانه پز گفت و خانم عصبانی گفت اینطور نیست و شوهرش با سرعت خیلی بالا نان می پزد.خانم ها گفتند چه خوب که شوهر دارد.چون هیچ کدام از آنها شوهر ندارند و بهتر است بجای اینقدر , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها