پرژین

متن مرتبط با «یقه» در سایت پرژین نوشته شده است

چالش یقه

  • حدود ده سال پیش سارا از بانه یک پلیور خیلی گرم برای من کادو آورد که از بس گرم است استفاده چندانی برای من ندارد مگر وقت هایی که هوا خیلی خیلی سرد باشد که این اتفاق به هر حال سالی چند بار می افتد و من در این چند بار سراغ این پلیور خیلی گرم می روم و هر بار برای پوشیدنش دچار چالش یقه می شوم.چالش مزخرفی است و واقعا حالم را می گیرد.چون یقه این پلیور درجه یک، مدلی است که معلوم نیست کدام سمتی باید بپوشی تا درست پوشیده باشی! و اتفاقی که هر بار می افتد است این است که من پلیور را اشتباه می پوشم و احساس کلافه کننده خفگی به من دست می دهد و ناخودآگاه یادم می افتد که این پلیور مرموز را سارا برایم خریده است و چون در آن موقعیت حالت فیریکی ام خفگی و حالت روحی- روانی ام خلسه و ماورایی است و کنترل کل سیستم روحی و جسمی ام دست تاخوادآگاه است شروع می کنم به فحش دادن به سارا.فحش هایی با ابن مضمامین:- سگ تو روحت سارا ولسه کادوت!- خدا بکشدت سارا واسه خریدت!- میمردی یه نگاه به یقه ش بندازی!فحش امشب دومی بود.اما،بلافاصله زبانم را گاز گرفتم.از بس مرگ به همه ما نزدیک است این روزها!◇ یک بار پلیور را به سارا نشان دادم.یادش نمی آمد که او پلیور را برای من خریده باشد.(گردن نمی گرفت)◇ چرا پلیور را دور نمی اندازم؟چون خیلی گرم است و کاملا نو مانده است.اما،آیا ارزش خط انداختن روی اعصابم را دارد یا نه جای بحث دارد.◇ به سارا در خصوص فحش ها حرفی نزده ام.چون امکان دارد کاری که تا حالا از پلیور اهدای اش برنیامده است،از خودش بربیاید. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خوش سلیقه

  • رفته بودم روسری فروشی تا روسری بخرم و جل الخالق چرا روسری اینقدر گران است؟.۲۴۵ هزار تومان! یعنی من که سه تا روسری برای سه رنگ مانتو لازم داشتم باید هفتصد و خرده ای پول می دادم تا هم بتوانم رنگ شیری را بردارم و هم سبز و هم سرمه ای که خوب طبیعتا اینکار را نکردم و فقط سرمه ای را برداشتم و به این فکر کردم که پولی هم بماند برای جریمه سر خوردن همین روسری.اصلا نمی خواستم در مورد قیمت روسری بنویسم.اما انگار این گرانی طوری ما را نقره داغ کرده است که خودش به اذن خودش می خزد توی نوشته هایمان.بگذریم از گرانی.من می خواستم بنویسم رفته بودم توی روسری فروشی که خیلی شلوغ و پر از خانم هایی بود که روسری ها را امتحان می کردند و به همین خاطر کسی روسری سرش نبود.البته همه خانم بودند.ولی خوب باز هم دیگه!چه اتفاق جالبی افتاد؟همه می آمدند و ادرس جایی که مانتویم را آنجا خریده بودم می پرسیدند.زیاد نمی نویسم طولانی می شود.فقط فروشنده ها که دو دختر جوان بودند خیلی خوششان نمی امد انگار.عوضش من خیلی خوشم می آمد.اصلا یکی از حس های خوب دنیا تعریف کردن از سلیقه ادم است.من از این نوع تعریف خیلی خوشم‌ می آید.به راحتی آدرس هم می دهم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها