خشونت عليه خودمان

ساخت وبلاگ

كارى به خشونت عليه زنان ندارم و منكرش هم نيستم و اگر  كمى بيشتر حوصله مى داشتم شايد در مورد خشن ترين رفتارى كه عليه زنان با آن مواجه شدم مى نوشتم.خيلى كوتاهش اين مى شود كه يك غروب پاييزى صداى يك زن را توى كوچه شنيدم كه داشت از مردى كتك مى خورد.ترس تمام وجودم را پر كرده بود،مخصوصا كه شباهت صداى زن هر لحظه از صداهاى انسانى فاصله مى گرفت و در آخر چيزى شبيه زوزه شد و در نهايت سكوت.صداى آن زن، سالهاست توى گوش من است و من را آزار مى دهد و بازخواست مى كند كه چرا آن شب بيرون نرفتم و از آن زن دفاع نكردم؟

اولا، كه اين اتفاق سالها پيش افتاد و در زمان وقوع من كاملا ترسيده بودم و بعد هم مثلا اگر بيرون مى رفتم؛ مگر مى توانستم حريف يك مرد ديوانه شوم كه همسرش را به زوزه كشيدن انداخته بود؟البته كه نه.پس امشب تصميم گرفتم خودم خشونت عليه خودم را تمام كنم و صداى آن زن را از ياد ببرم.مخصوصا كه خبر دارم آن زن و مرد همچنان به زندگى مشتركشان ادامه مى دهند خيلى هم خوش و خرم.تصميم بعدى اين بود كه فردا حتما بروم و براى  خودم عينك آفتابى بخرم و خشونت عليه چشمانم را بيشتر از اين ادامه ندهم.آهان ادكلن،يك ادكلن هم بايد براى خودم بخرم.


برچسب‌ها: سرد شد هااااا پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 224 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1396 ساعت: 10:29