چهارشنبه

ساخت وبلاگ
1.

خير سرم، داشتم براى سال آينده برنامه ريزى مى كردم و هيچ علاقه اى به نصف و نيمه رها كردن كارم نداشتم.اما، راميار گردنش را جورى كج كرد كه دلم سوخت و قبول كردم از دى جى كالا آينه هاى مورد نظرش را سفارش دهم.گوشى اش را گرفتم و شروع كردم به ثبت سفارش.اما، ثبت سفارش خوب پيش نمى رفت و هى برمى گشتم مرحله قبل.در اين فاصله راميار از توصيه كاربردى سال قبل مادرش پرده برداشت و آن توصيه همانا تاكيد بر خريدن آينه بوده است در آخرين چهارشنبه سال براى به وقوع پيوستن امر مقدس ازدواج در سال بعد.راميار پارسال آينه را خريده بود و امسال ازدواج كرده بود.من گفتم:

- امسال واسه چى آينه مى خرى؟

- امسال يه نيت ديگه دارم!

احتمالا  راميار انتظار داشت از نيتش بپرسم.چون خيلى تعجب كرد وقتى آه كشيدم و  گفتم:

- هيچ اميدى نيست!

- يه چى خانم؟

- به درست شدن اين مملكت!

☘️به نظرم راميار سعى مى كرد من  را راهنمايى كند كه آخرين چهارشنبه سال را از دست ندهم.

2.

خانم همكار به يكى ديگر از همكارها گفت:

- مردم با جاى قبر هم پز ميدن!

بعد هم ادامه داد:

- حق هم دارن. چون قبر فقرا از بس تو جاهاى خطرناكى كنده ميشه كه همين چند ماه پيش يكى كه اومده  بود سر قبر يكى ديكه از لبه ديوار پايين افتاد و جلو چشم مردم مرد.

رئيس تا اين را شنيد پرسيد:

- چهارشنبه مرده بود؟

- يادم نمياد.چطور؟

- آخه ميگن كسى كه چهارشنبه بميره،يكى ديگه رو با خودش ميبره.

☘️چهارشنبه نميريم صلوات!

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 313 تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1396 ساعت: 9:19