خير سرم، داشتم براى سال آينده برنامه ريزى مى كردم و هيچ علاقه اى به نصف و نيمه رها كردن كارم نداشتم.اما، راميار گردنش را جورى كج كرد كه دلم سوخت و قبول كردم از دى جى كالا آينه هاى مورد نظرش را سفارش دهم.گوشى اش را گرفتم و شروع كردم به ثبت سفارش.اما، ثبت سفارش خوب پيش نمى رفت و هى برمى گشتم مرحله قبل.در اين فاصله راميار از توصيه كاربردى سال قبل مادرش پرده برداشت و آن توصيه همانا تاكيد بر خريدن آينه بوده است در آخرين چهارشنبه سال براى به وقوع پيوستن امر مقدس ازدواج در سال بعد.راميار پارسال آينه را خريده بود و امسال ازدواج كرده بود.من گفتم:
- امسال واسه چى آينه مى خرى؟
- امسال يه نيت ديگه دارم!
احتمالا راميار انتظار داشت از نيتش بپرسم.چون خيلى تعجب كرد وقتى آه كشيدم و گفتم:
- هيچ اميدى نيست!
- يه چى خانم؟
- به درست شدن اين مملكت!
☘️به نظرم راميار سعى مى كرد من را راهنمايى كند كه آخرين چهارشنبه سال را از دست ندهم.
2.
خانم همكار به يكى ديگر از همكارها گفت:
- مردم با جاى قبر هم پز ميدن!
بعد هم ادامه داد:
- حق هم دارن. چون قبر فقرا از بس تو جاهاى خطرناكى كنده ميشه كه همين چند ماه پيش يكى كه اومده بود سر قبر يكى ديكه از لبه ديوار پايين افتاد و جلو چشم مردم مرد.
رئيس تا اين را شنيد پرسيد:
- چهارشنبه مرده بود؟
- يادم نمياد.چطور؟
- آخه ميگن كسى كه چهارشنبه بميره،يكى ديگه رو با خودش ميبره.
☘️چهارشنبه نميريم صلوات!
پرژین...برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 313