منتظر بودم نوبتم شود و اصلا حوصلهء پر كردن فرم براى هيچ كسى را نداشتم.اما، پيرمرد به نظر بيسواد آمد و من هم كه دل رحم!قبول كردم فرم را برايش پر كنم و شروع كردم به پرسيدن نام و نام خانوادگى و جوابها را نوشتم.و بعدش پرسيدم:
- نام پدر؟
- حبيب دندان طلا!
فكر كردم شوخى مى كند.اما، شوخى نمى كرد و توضيح داد اسم پدربزگ و پدر زنش هم"حبيب" است و اسم مادربزرگش هم رفته رفته دارد به "حبيب"تغيير پيدا مى كند.
☘️ حيف سواد نداشت،وگرنه طنزنويس خوبى مى شد.
پرژین...برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 248