ممنوع براى روحيه هاى حساس

ديروز طى يك تماس تلفنى به بحران خبر داده شد يكى از فاميل هاى همسرش در بيمارستان فوت كرده است و جنازه روى زمين مانده است و همه منتظر او هستند تا برود و جنازه را ببرند و به خاك بسپارند و به همين خاطر وى  به سرعت خداحافظى كرد و رفت.

امروز در جواب "پرسه خوش گذشت؟"فقط به جواب"بله خوشبختانه به موقع رسيدم"بسنده كرد.اما،براى من توضيح داد كه با ديدنش خيلى خوشحال شده است.خوب اين جملهء مجهول آيا اين شبهه را به ذهن متبادر نمى كند كه جنازه خوشحال شده است؟

البته كسى كه  خوشحال شده بود، برادر مرحوم بوده است.ولى آيا اين امكان پذير است؟نمى دانم.همانطوريكه هيچ نظرى در مورد داستان بحران ندارم؛ تمام كارهاى پزشك قانونى وگواهى فوت و اجازهء دفن رو من گرفتم.وگرنه جنازه روى زمين مانده بود.

با افتخار گفت خودشان بار ديگر جنازه را شستشو داده اند و در جواب سوال من كه آيا بيمارستان فوت شده ها را شستشو مى دهند؟بسيار نا اميدانه جواب داد:ببن.نه.آنجا فقط يك ملافه دور آدم مى كشند مثل لوله و بالاى سر آدم گره مى زنند.

⚓️ تمام مشكلاتى كه سرم اور شده است يك طرف و بحران و داستان هاى مرگ و مرده شورخانه اش يك طرف ديگر.

2.

در اين واويلا يك شماره به بحران زنگ زد كه"عشق من"دخيره شده بود و با ديدن تماس "عشق من" بحران اول به من نگاه كرد و بعد با افتخار سرش را رو به آسمان گرفت و به سمت حياط رفت.حياط كمى دور است و احتمالا"عشق من"كلى پشت خط مانده است طفلك!

⚓️يك تفاوت بين مجردها و متاهل ها همين زمان تماس گرفتن هاست.در حاليكه متاهل ها تمايل دارند در ساعت ادارى با عشق هايشان حرف بزنند،مجردها ساعات خارج از وقت ادارى را ترجيح مى دهند.

3.

روزهاى سختى را دارم مى گذرانم و استراتژى ام براى گذر از اين التهاب، انيميشن شده است.به محض اينكه از اداره برمى گردم يك انيميشن  را انتخاب مى كنم و نگاه مى كنم.امروز كه هيچى،اما ديروزAntz را ديدم و عالى بود.خيلى وقت بود كودك نشده بودم.