پرسه

ساخت وبلاگ
1.

روز اولى كه به بحران معرفى شدم،مى خواست به كرمانشاه برود براى پرسه. و در مورد پرسه براى من   توضيح داد كه در يك تالار بزرگ و باكلاس برگزار مى شود و هر دو ساعت يك بار چاى و خرما و شيرينى سرو مى شود و خيلى خوش مى گذرد.اين توضيحات با ذهنيت من در مورد پرسه فرق داشت.تا آنجاييكه من مى دانستم"پرسه"مترادف بود با رفتن به مراسم عزا و آيا بحران داشت به پرسه مى رفت يا عروسى؟همين سوال را پرسيدم و شنيدم كه:

- نه.همون مراسم عزاست.اما، تو كرمانشاه اينجورى برگزار ميشه.

روز بعد همه از بحران پرسيدند كه آيا پرسه خوش گذشته است و او هم جواب داد كه عالى بوده است.

كم كم دستم امد كه بحران از آن آدمهايى ست كه هر كسى را در روى زمين شناخته باشد و او مرده باشد يا حتما خودش را به پرسه اش مى رساند و يا در خانه برايش گريه مى كند.مثلا ديروز يك حاج آقايى فوت شده بود كه همه او را مى شناختند اما فقط بحران به پرسه اش رفته بود و دليلش هم اين بود

- آدم خوبى بود و دلم مى خواست به پرسه اش بروم.

- ولى تو كه كسى رو نمى شناختى؟

- خودش رو كه مى شناختم.

- خودش كه رفته.نبود.نيست.

- خواستم واسش فاتحه بخونم.

- فاتحه رو از اينجا هم مى تونستى بخونى.

خلاصه كه در خدمت چنين استادى تملذ مى نمايم.با اين وجود از اينكه همكاران سر به سرش مى گذارند خوشحال نيستم ولى خوب كارى از دستم برنمى آيد چون هرگز حريف شان نمى شوم.خيلى قالتاق هستند.حالا قالتاق ها به كنار،حتى قويترين هم دستى بر آتش دارد و من هنوز از دست قالتاق ها عصبانى بودم كه خانم با صداى بلند بحران را صدا زد:

- برادر بحران....برادر بحران...

- چيه؟چكار دارى؟مگه سال پنجاه و هفته كه اينجورى صدام مى زنى؟

- برادر! تو شهر ما يكى مرده.نمى خواى برى پرسه ش؟!

2.

داشتم براى بحران توضيح مى دادم كه:

- پانزده ميليون نفر بيسواد مطلق توى كشور داريم.باور مى كنى؟

ناگهان رييس مان رد شد و بحران طورى كه بشنود گفت:

- چطور باور نمى كنم.بيا يكى  از بيسوادهاى مطلق همين آدمه.اسم خودش رو بلد نيست بنويسه!

3.

يك ساندويچ كتلت مخصوص با سس بسيار تند در اين شهر تهيه مى شود كه تازگى جزء منوى صبحانه من شده است.يك نوع غذا هم هست كه شبيه املت است اما بجاى تخم مرغ با گوشت چرخ كرده قاطى مى شود و اين يكى هم وارد منو شده است.يك نوع كباب مرغ هم وجود دارد كه نظر من را جلب كرده است لشديد.دلمهء برگ مو هم آنقدر محبوب است كه هفته اى دو بار مى رود توى منوى صبحانه و كوفته را هم با اما و اكر و صرفا جهت تنوع در يك روز از هفته سفارش مى دهم.بعد چيزى كه من خبر نداشتم و انگار وجود دارد بازى صبحانه ست.گويا ليست صبحانه ها هم توسط آقايان رصد مى شود و نتيجه اين كنجكاوى حسادت بسيار به من شده است كه با وجود آنهمه خوش خوراك بودن،چقدر لاغر است لامصب!در اين راستا قويترين صريح تر از بقيه عمل كرد و توى چشمانم گقت:

- از اون لاغرايى؟

- كدوم لاغرا؟

- اونايى كه هر چى مى خورن،چاق نميشن؟

- نه!

- چقدر خوشه لاغرى!


برچسب‌ها: ابوى خوش فقط بوى سنجد و ياس

نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 23:11 توسط پرژین|

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 227 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 2:37