خطوط قرمز

 تجديدى اول به اين علت بود كه يكى از معلم ها به ما يعنى من و چند نفر ديگر گفت امتحان فردايمان ساعت ده صبح خواهد بود و لازم نيست هشت صبح در دبيرستان باشيم.صبح فردا ما ساعت يك ربع به ده در حياط دبيرستان بوديم اما امتحان برگزار شده بود و ما تجديد شديم و هرگز نفهميديم چرا آن خانم معلم آن حرف رازد و چرا زير بار نرفت كه آن حرف را او زده است.ما يعنى من و چند نفرديگر پيش مدير دبيرستان رفتيم و گفتيم چون سوالات را نديده ايم از ماامتحان بگيرند.فكر مى كرديم شوخى است تا اينكه خط قرمز توى كارنامه را با چشم ديديم.

تجديدى دوم به علت گم شدن صفحه هاى امتحانى من بود.راستش در طول تحصيل تنها درسى را كه بسيار دوست داشتم "هندسه" بود و تمام قضايا را حفظ بودم و شاگرد اول كلاس بودم اصلا.در مورد مثلثات مسئله فرق مى كرد واصلا آن را نمى فهميدم.اما، غمى نبود.مثلثات پتانسيل آن را داشت كه به راحتى تقلب شود و به همين علت نمرهءهندسه و مثلثات را براى خودم هيجده تا بيست پيش بينى مى كردم و واقعا هم بايد بيست  مى شدم چون نمرهء تمام دوستانى كه به آنها تقلب رسانده بودم كمتر از شانزده نشده بود و نمرهء خودم؛ هشت و نيم ثبت شده بود.

تجديدى سوم خيلى خفن بود.نمرهء زبان انگليسى ام صفر شده بود.دليلش هم كشف تقلب مان به علت خنگ بازى ناهيد دوستم  بود.ماجرا اين بود كه در آن امتحان سوم دبيرستان من بجاى چند تا از دوستانم امتحان دادم.يعنى برگه را پر مى كردم و به آنها مى دادم.آنها برگه ء سفيد را به من مى دادند و اسم خودشان را توى برگه تكميل شده مى نوشتند و تحويل مى دادند.اما، ناهيد اسم من را روى برگه خودش نوشته بود و بدين ترتيب دو تا برگه تحويل شده بود هر دو با اسم من.هر دو تجديد شديم و نمره مان صفر شد.صفرش به جهنم،آبروريزى اش آه!

بعد از آن به خودم قول دادم ديگر تقلب نكنم.اما، سال آخر دبيرستان رسيده بود و مجبور شدم فرمول هاى شيمى را تقلب كنم.ولى بعداز آن و مخصوصا در دانشگاه ديگر تقلب نكردم.غير از يكى دو بار آنهم خيلى آماتور طور!