ماموريت مخفى

ساخت وبلاگ

از سارا پرسيدم:

- ديشب عروسى خوش گذشت؟

- تراژدى بود!

- چرا؟

- حدود ساعت نه گشت اومد.ساعت ده خبر مرگ پدربزرگ عروس رسيد.و ساعت يازده برام ماموريت صادر شد!

- عروسى به هم خورد؟

- به هم خورد.ولى، ما چون از فاميل هاى نزديك بوديم،مجبور شديم توى تالار بمونيم!

- خوب؟

- همينجورى نشسته بودم كه يك پيرزن شصت، هفتاد ساله اومد و ازم خواست برم و آمار يكى از مهمون ها رو براش دربيارم!

- يعنى چى؟

- يعنى اينكه عليا حضرت از يكى از پيرمردهاى حاضر در تالار خوشش اومده بود و به من ماموريت داد برم و كشف كنم كه آيا مجرده يا زنش هنوز زنده ست؟

- رفتى؟!

- مجبور بودم!

- خوب؟

- زنش زنده بود!

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 265 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 5:21