همسايه ها

ساخت وبلاگ
أقاى حسينى همان مردك بى شرف_ رسواى _ بى آبرو بعد از آنهمه خوبى كه در حقش كرده ام (جاى پارك ماشين)و احترامى كه گذاشته ام( سلام و احوالپرسى) از در_ دشمنى درآمده است و از عمد و از سرلجبازى بخاطر نمى دانم كدام كار نكرده، ماشين بى صاحبش را طورى جلوى در_ خانه شان پارك مى كند، كه بيرون امدن از پاركينگ براى من عذاب شود.بى چشم و رو طورى ماشين را دم در پارك مى كند كه جاى گله و شكايت نباشد.اما، در ان شرايط من بايد يا ده فرمان ماشين را از پاركينگ بيرون بياورم و اين يعنى كلى شانس لازم دارم تا به در و ديوار نزنم.راستش به همين خاطر هم از خير جاى پارك گذشته بودم و الان هم هيچ حرفى براى پس گرفتنش نزده ام و اصلا من چكار دارم به تجديد فراش مردم؟خودش سرخود اين تصميم را گرفته است كه احتمالا بى ربط به صحبت پريشب من با خانمش نيست.البته من هيچ نظرى ندادم و حرف بدى نزدم.آخر به من چه ربطى دارد زندگى ديگران؟والا!

يك همسايه ديگر داريم كه سمت چپ اين خانه هستند و خانه شان دو طبقه است و دو تا ماشين دارد و دو تا دختر و شكر خدا فقط يك زن.اما، هر وقتى كه من از جلوى خانهء اين ها رد دشده ام، زن و شوهر دارند بگو مگو مى كنند و صداى مرد هميشه بالاتر است و تا جايى كه من متوجه شده ام تمام كارهاى خوبى را كه براى خانواده ش انجام داده است ،يادآورى مى كند و براى فراهم كردن انهمه امكاناتى كه در اختيارشان گذاشته است، سر بينواها منت مى گذارد كه اين موضوع هم واقعا به من ربطى ندارد.اما، امشب ديگر شورش را درآورده بودند و سر وصدايشان  تا حياط مى امد و من را كه مثلا رفته بودم توى حياط تا در ارامش آسمان و ماه و ستاره ها را نگاه كنم، به شدت آزار مى داد.در نتيجه بيخيال ريلكسشن و آرامش شدم وسريع برگرشتم داخل خانه.در اين گير و دار چشمم به بالكن خانه شان افتاد و خانمى كه سرش را روى نرده ها گذاشته بود و موهايش توى هوا تاب مى خورد.


برچسب‌ها: درختان بيچاره چقدر گرمشان است

نوشته شده در جمعه نهم تیر ۱۳۹۶ساعت 23:6 توسط پرژین|

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 210 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 16:12