يك همسايه ديگر داريم كه سمت چپ اين خانه هستند و خانه شان دو طبقه است و دو تا ماشين دارد و دو تا دختر و شكر خدا فقط يك زن.اما، هر وقتى كه من از جلوى خانهء اين ها رد دشده ام، زن و شوهر دارند بگو مگو مى كنند و صداى مرد هميشه بالاتر است و تا جايى كه من متوجه شده ام تمام كارهاى خوبى را كه براى خانواده ش انجام داده است ،يادآورى مى كند و براى فراهم كردن انهمه امكاناتى كه در اختيارشان گذاشته است، سر بينواها منت مى گذارد كه اين موضوع هم واقعا به من ربطى ندارد.اما، امشب ديگر شورش را درآورده بودند و سر وصدايشان تا حياط مى امد و من را كه مثلا رفته بودم توى حياط تا در ارامش آسمان و ماه و ستاره ها را نگاه كنم، به شدت آزار مى داد.در نتيجه بيخيال ريلكسشن و آرامش شدم وسريع برگرشتم داخل خانه.در اين گير و دار چشمم به بالكن خانه شان افتاد و خانمى كه سرش را روى نرده ها گذاشته بود و موهايش توى هوا تاب مى خورد.
نوشته شده در جمعه نهم تیر ۱۳۹۶ساعت 23:6 توسط پرژین|
پرژین...برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 210