اول صبح همکار وراج وارد اتاق شد.فلاسک چایی اش را گذاشت روی میز.نشست و گفت:- صد سال دیگه نه من هستم و نه شما و نه حتی بچه های من.حوصله نداشتم جواب دهم.اما،دوباره جمله بالا را تکرار گفت و از من پرسید:- به نظر شما این یعنی چی؟- یعنی کشک!برخلاف تصورم قشنگ قانع شد. بخوانید, ...ادامه مطلب