اول صبح همکار وراج وارد اتاق شد.فلاسک چایی اش را گذاشت روی میز.نشست و گفت:
- صد سال دیگه نه من هستم و نه شما و نه حتی بچه های من.
حوصله نداشتم جواب دهم.اما،دوباره جمله بالا را تکرار گفت و از من پرسید:
- به نظر شما این یعنی چی؟
- یعنی کشک!
برخلاف تصورم قشنگ قانع شد.
پرژین...برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 69