پرژین

متن مرتبط با «این» در سایت پرژین نوشته شده است

از این خاله تا آن خاله

  • خواهرم که مربی یوگاست،یک تکتیک عالی به مورچه یاد داده است برای وقت هایی که خوابش نمی گیرد.تکنیک به گفته خودشان بسیار ساده و کاربردی است و تنها با چهار تنفس خواب هر کجا که باشد خودش را به چشمان مورچه می رساند و بعدش مورچه تخت می خوابد.اینها را خواهرم با خونسردی کامل برایم می گفت و خوب باورش کمی برای من سخت بود.بنابراین از مورچه پرسیدم:- اینجوریه مورچه جان؟- دقیقا.به سرعت خوابم می بره.- یعنی از تکنیکی که من بهت یاد دادم هم بهتره؟اینجا مورچه عین کاراکتر اصلی تکنیک من از جا پرید و گفت:- خاله! شمردن الاغ بیشتر بیدار نگهم می داشت!- چرا؟- نمی دونم. ولی با اون تکنیک هی دلم می خواست تعداد بیشتری خر بشمرم! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • هشدار! این پست سراسر غم است

  • عمه های دختر جوان فوت شده اصرار داشتند وارد غسالخاته شوند و صورت برادرزاده فوت شده شان را ببینند.اجازه داده نشد.تهدید کردند پس خودشان را داخل قبر می اندازند.کسی اهمیتی نداد.خاله های دختر جوان فوت شده ساکت و سنگ شده بیصدا گریه می کردند.مادرش شوکه شده بود و نتوانسته بود بیاید. و خاله ها نمی دانستند غمگین مرگ خواهرزاده باشند یا نگران خواهرشان.من و سارا کنار سطل آشغالی همان حوالی ایستاده بودیم.ذهنم از بس غم دیده بود،داشت مکانیزم های مسخره ای را رو می کرد و مکانیزم امروزش این سوال بود:چرا کنار سطل آشغال ایستاده ایم؟ناگهان بین عمه ها و خاله ها درگیری ایجاد شد.عمه ها به خاله ها گفتند "تا وقتی زنده بود،همش قایمش می کردند تا ما نبینیمش.الان هم نباید ببینیمش؟"رسما می خواستند از زن برادرشان انتقام بگیرند.یکی از خاله ها دفاع کرد و گفت:"کی قایمش کرده بود؟.این طفل معصوم این هفت سال اخر رو فقط درس می خوند" آن یکی خاله گفت"تو رو خدا کاری به مادرش نداشته باشید.اون کمرش شکسته"خاله ها خواهر زن عموی فوت شده من هستند.همان عمویی که پارسال ازدواج کرد.عمه ام رفته بود زن برادر جدیدش را همراه خود آورده بود تا او را به خانواده همسر قبلی برادرش معرفی کند.(احتمالا) ناگهان صدای بلند یکی از خاله را شنیدم که برای خواهر جوانش که بیست سال پیش فوت شده است گریه می کرد.داغ دلشان تازه شده بود و نمی دانستند برای عزیزانشان گریه کنند یا خباثت این مردم.روز تلخی بود.بیشتر روز را در بهشت محمدی گذراندم و ساعات زیادی را جلوی غسالخانه.مرگ تلخ است.مرگ جوان تلخ تر.مرگ خودخواسته یک جوان تلخ تر از تلخ.اما،رفتار آن آدم ها زهر هلاهل بود.◇ مادرم در تقبیح کار عمه ام گفت:"هر بلایی سرش میارن،حقشه"چه کس, ...ادامه مطلب

  • ردماین

  • درواز‌ه بان استرالیا برخلاف تصوری که ما از گلرها هنگام مهار پنالتی داربم بجای تمرکز و کمین گرفتن برای مهار توپ، داخل دروازه حرکات عجیب و غریبی و مسخره ای در می آورد که بعدا فهمیدم آن حرکات  حرکات یک نوع رقص پا به اسم ردماین بوده است.بعد،با همین شگرد تمرکز بازیکن پرو را به هم زد و پنجمین پنالتی را گرفت و تیمش را راهی قطر کرد.کسی چه می داند شاید شاه کلید باز کردن بسیاری از گره های این زندگی همین مسخره بازی در آوردن و به سخره گرفتن مشکلات باشد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • کاش این غصه گربه شود و بپرد و دور شود

  • خواب خوبی دیده ام.با دمپایی گیر کرده بودم در گِل غلیظی و می دانستم با این وضعیت نمی توانم از کوه بالا بروم.همین را به دوستانم گفتم و ناگهان نگاهم چرخید روی پاهایم.کفش پایم بود و خبری هم از گِل نبود.عصر امروز هم خواب چشمانم را بی آنکه خودم بخواهم،ربوده بود.مدت خواب کم بود و البته زمانش مهم نیست.مهم این است که خوابی که خودش آمده بود با احساس جهیدن یک گربه بزرگ از زیر تختم،خودش پرید.صبح بعد از بیدار شدن می دانستم مسیرمان هموار خواهد شد و عصر بعد از بیدار شدن فقط آرزو کردم آن گربه، غصه این روزهایمان باشد که همانطوریکه بدون اطلاع ما آمده است،بدون اطلاع ما برود و هرگز برنگردد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اینترنت نخواستیم

  • کارگری که آمده بود مشکل نورگیر را حل کند،با تعجب پرسید :- پوپولیسم چیست؟منظورش را درک نکردم و او درک نکردنم را درک کرد.بنابراین با اشاره به عنوان کتابی که روی میزم بود،دوباره پرسید:- پوپولیسم چیست؟جوا, ...ادامه مطلب

  • ولنتاین گردی

  • خیلی بی ربط دلم می خواهد یک درود بلند به روح پاک باریک تقدیم کنم که امروز بعد از نهار من را صدا زد و پرسید؛آیا امروز عصر قرار است با سارا ( یه خاله نچسبوند به اسم سارا حتی)بیرون بروم؟ قرار نبود بیرون , ...ادامه مطلب

  • اعتماد

  • روز را با كشمكش با يك پيشى  شروع كردم.يعنى تا قدم توى كوچه گذاشتم و خواستم در را پشت سرم ببندم،يك بچه گربه پيدايش شد و بسيار سعى و تلاش و تقلا كرد كه وارد خانه شود.من كاملا دستپاچه شده بودم و هر طورى بود در را بستم و سعى كردم از پيشى دور شوم اما، پيشى دلش مى خواست پيش من بماند و پا به پاى من راه مى آمد.قدم ها را كمى سريع تر برداشتم تا گربه به من نرسد و خوشبختانه موفق شدم از گربه جلو بزنم.اما، چند دقيقه بعد پيشى مثل تيرى كه از چله رها شده باشد از كنار پاى من رد شد و كاملا به كفش هايم خورد و روبه روى من ايستاد.اول با زبان خوش و بعد با حركت دست از پيشى خواستم كه دن,اعتماد,اعتماد به نفس,اعتماد خورشيد,اعتماد ملی,اعتماد السلطنه,اعتماد به نفس کاذب,اعتماد به نفس ندارم,اعتماد آنلاین,اعتماد به نفس چیست,اعتماد مطر ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها