پرژین

متن مرتبط با «خوش» در سایت پرژین نوشته شده است

پوست خوشمزه نارنگی

  • مورچه : من می خوام برم شعار بدم.چی بگم؟مامان: فقط مرگ نگو.◇ گفتمان سیاسی بین مورچه و مادرم بسیار جدی و به صورت روزانه ادامه دارد.من و سارا خیلی جدی نشسته بودیم و اخبار میدیم.من یک لحظه سرم به سمت سارا چرخید و دیدم دارد پوست نارنگی می خورد.گفتم:- پوست نارنگی می خوری؟- آره.خیلی دوس دارم.- واقعا؟ خوشمزه ست؟- بد نیست!◇ من هم امتحان کردم و باید بگویم مزه اش بد نیست رفقا. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خوشحال

  • تصمیم گرفتم فعلا عروسکی که خودم داشتم را برای نوه خاله ام ببرم تا ببینم کی پول خرید ماشین را جور می کنم.عروسکم لاغر و قد بلند بود با لباس های زرد و نارنجی و موهای بافته شده.اما،بچه آن را قبول نکرد.کمی ذوق کرد.اما،حاضر نشد آن را قبول کند.من هم عروسک را روی پله گذاشتم و برگشتم.یکی- دو ساعت بعد تلفنم زنگ خورد و آن بچه پشت خط بود:- سلام.- سلاااااام- اون عروسک قدش چقدره؟- نمی دونم.فقط می دونم قدش بلنده.- آها!- ازش خوشت اومد؟- آره- خیلی خوبه.کاری نداری الان؟- می خوام مامانش بشم و بزرگش کنم!◇ اصلا فکر نمی کردم یک عروسک بتواند یک بچه را تا این حد خوشحال کند. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خوش سلیقه

  • رفته بودم روسری فروشی تا روسری بخرم و جل الخالق چرا روسری اینقدر گران است؟.۲۴۵ هزار تومان! یعنی من که سه تا روسری برای سه رنگ مانتو لازم داشتم باید هفتصد و خرده ای پول می دادم تا هم بتوانم رنگ شیری را بردارم و هم سبز و هم سرمه ای که خوب طبیعتا اینکار را نکردم و فقط سرمه ای را برداشتم و به این فکر کردم که پولی هم بماند برای جریمه سر خوردن همین روسری.اصلا نمی خواستم در مورد قیمت روسری بنویسم.اما انگار این گرانی طوری ما را نقره داغ کرده است که خودش به اذن خودش می خزد توی نوشته هایمان.بگذریم از گرانی.من می خواستم بنویسم رفته بودم توی روسری فروشی که خیلی شلوغ و پر از خانم هایی بود که روسری ها را امتحان می کردند و به همین خاطر کسی روسری سرش نبود.البته همه خانم بودند.ولی خوب باز هم دیگه!چه اتفاق جالبی افتاد؟همه می آمدند و ادرس جایی که مانتویم را آنجا خریده بودم می پرسیدند.زیاد نمی نویسم طولانی می شود.فقط فروشنده ها که دو دختر جوان بودند خیلی خوششان نمی امد انگار.عوضش من خیلی خوشم می آمد.اصلا یکی از حس های خوب دنیا تعریف کردن از سلیقه ادم است.من از این نوع تعریف خیلی خوشم‌ می آید.به راحتی آدرس هم می دهم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خوشحال_،قرنطینه

  • به برادرزاده ی هفت ساله ام زنگ‌ زدم تا تولدش را تبریک بگویم.بعد از تولدت مبارک و اینا،پرسیدم؛- از اینکه روز تولدت دور و برت شلوغ نیست،خوشحالی یا ناراحت؟جواب داد:- خوشحالم!این بچه دیگر شورش را درآورده است از بس به من شبیه است., ...ادامه مطلب

  • پیکان خوش رفتار

  • ماشینی که سوارش شده بودم،پیکان بود.پیرمردی هم که ماسک زده بود، همکار راننده پیکان ما بود.خودش با حسرت برای راننده پیکان ما تعریف کرد که او هم هفده سال راننده پیکان بوده است و هفده سال بدون داشتن گواهی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها