سگ_ سسول
روسا كمبود نيرو داشتند.رفتند اتاق فكرشان و نشستند و فكر كردند و تصميم گرفتند تنها همكار مجرد مريوان را به سنندج منتقل كنند تا كمبود نيرو جبران شود.با اين فرض كه طرف تنهاست و خيلى هم دلش بخواهد بيايد مركز استان.اما، مجرد داستان نه تنها دلش نمى خواست بيايد مركز استان كه كاشف به عمل آمد چندان هم تنها نيست و يك سگ دارد كه جانشان به جان هم بسته است و حالا كه محيط خانه خودش و سگش عوض شده است، سگ سسول دچار اضطراب شده است و انقدر پارس كرده است كه همسايه ها شاكى شده اند و زنگ زده اند 110 و صدو ده به همكارمان زنگ زده و همكارمان هم رفته است خانه و سگ را برداشته است و آورده است و گذاشته است روى ميزش! ☘️ يك فيلمى شده بود ديدنى
برچسبها: روزهايى دارم غمگين و شب هايى سنگين نوشته شده در دوشنبه نوزدهم تیر ۱۳۹۶ساعت 21:3 توسط پرژین|
پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 233 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1396 ساعت: 4:33