پرژین

ساخت وبلاگ
من نمی دانم پولدار بودن چه حسی دارد.نه تجربه اش را دارم و نه حتی ایده ای درباره آن.اما،پولدار به نظر رسیدن را کاملا می فهمم.در واقع دارم با آن زندگی می کنم و حالا اگر بپرسید آیا می توانم در مورد آن توضیح بدهم؟ با کمال میل توضیحات مبسوطی ارئه خواهم داد.اما،اینجا فقط همین را از من داشته باشید که فاجعه است و ادم در موقعیت هایی قرار می گیرد که نمی داند چه خاکی به سرش بریزد.مثلا؟ مثلا امروز همکار من از بین آنهمه همکار صاف امده بود پیش من و پیشنهاد خرید امتیاز اپارتمانش را به من می داد با این توضیح که موقعیتش چنین است و چنان و خودش اگر احتیاج نداشت،هرگز نمی فروخت و خیلی به نفع است و اینا.خوب من چه باید می کردم؟می گفتم دیروز رفته ام خرید و دو جفت کفش خریده ام و نصف حقوقم رفته است؟یا می گفتم دو ماه است ماشینم را باید ببرم کارواش و معاینه فنی و خرید روکش و اینا و بخاطر پولش هی امروز و فردا می کنم؟یا اینکه یک کیف چرم زیبا چشمم را گرفته است اما پول خریدش را ندارم؟ و یا آه محبورم برای تابستان مانتو بخرم و این یکی را به هیچ عنوان نمی توانم بیخیال شوم؟ این ها را نگفتم.در عوض پرسیدم:- قیمتش چقدره؟- ششصد تومن پیش و تا دو سال ماهی پنجاه تومن(میلیون منظورش بود)◇ گاهی فکر می کنم اگر ایتقدر در امورات مالی بیخیال نبودم،واقعا بعد از اینهمه سال کار کردن،الان باید پولدار می بودم.(گذشته در اینده بعید)◇ فیلم: داگویل.نظر: حیف است که ادم این فیلم را نبیند.در واقع خیلی حیف است. پرژین...ادامه مطلب
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 1 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:42

چراغ راهنماییِ سر چهار راه، نه قرمز بود و نه سبز و نه زرد و ماشین ها بدون مکث رد می شدند.منم با احتیاط و تعجب رد شدم. اما آنطرف چهار راه با دیدن دو سربازی که با یک جاروی دسته بلند مشغول تعمیر چراغ راهنمایی بودند، تعجبم به تحیر تبدیل شد.

◇ جارویشان شبیه جاروهای پاکبان ها بود.

◇ فیلم:ژان دوباری.نظر: یک ساعتی در کاخ ورسای قدم زدم و البته وقتم تلف شد.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 1 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:42

در کلاس آنلاین پدافند زیستی ثبت نام نشده بودم.اما،چون خیلی کنجکاو بودم که بدانم پدافند زیستی یعنی چه؟ در کلاس شرکت کردم و همان اوایل کلاس فهمیدم که این پدافند به تهدیداتی که انسان ها،حیوانات و گیاهان را هدف قرار می دهند،ربط دارد و مثال مشهورش هم کزونا است‌ که معرف حضور جهانیان می باشد!اواسط کلاس استاد سوالی را در مورد پروژه منهتن مطرح کرد و چوم من چند روز پیش فیلم اوپنهایمر را دیده بودم،می دانستم به بمباران اتمی هیروشیما ربط دارد و این جواب درست من موجی از تحسین را برای من به دنبال خودش آورد و اطلاعات عمومی بالای من به هوش سرشارم ربط داده شد و اینکه زبانم خوب است!هنوز مزه تعریف و تمجیدی که از من شده بود را کاملا احساس نکرده بودم که استاد سوال بعدی را مطرح کرد که حتی من بعنوان مغز متفکر کلاس جوابی نداشتم.البته یک جواب بی ربط دادم که از نظر استاد اشتباه بود‌اما،خودم کماکان فکر می کنم می تواند به عنوان یک گزینه درست در نظر گرفته شود‌.اما،سوال این بود:- در حالیکه شروع کننده جنگ جهانی دوم،المان بود،آمریکا چرا به ژاپن حمله کرد؟ چرا ژاپن؟ چرا المان نه؟جواب من: خوب اپنهایمر در المان فیزیک کوانتوم را یاد گرفته بود و خود انشتین هم که المانی بود و از طرفی هایزنبرگ در المان داشت روی فیزیک کوانتوم کاری می کرد و همه این ها باعث شد فیزیکدان ها تعصبی به المان داشته باشند و گزینه حمله با المان را نپذیرند.جواب من کاملا اشتباه در نظر گرفته شد.اما،جواب درست:1.ژاپنی ها دو سال قبل از ۱۹۴۶ و بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکانی به پزوهش در مورد تولید سلاح های بیولوژیک پرداخته بودند و به موفقیت های زیادی هم دست یافته بودند.در حالیکه در آن زمان آمریکایی ها هیچ ایده ای در مورد پژوهش هایی که در زاپن ان پرژین...ادامه مطلب
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 0 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:42

تبلیغ آن کافه را در اینترنت دیده بودم و فکر کردم حالا که اینقدر نزدیک است بروم ویک نوشیدنی گرم سفارش دهم و لیوان های بیسکویتی شان را امتحان کنم.راستش تبلیغ اصلی این کافه بر استفاده از لیوان های بیسکویتی تاکید داشت و اینکه جدید است و خوشمزه و اینا.رفتم و انتطار دیدن کافه ای کمی متفاوت داشتم.اما،کاملا معمولی بود.تنها فرقی که با کافه های دیگر داشت روشنایی زیادش بود و تعداد زیاد کافه بارها(باریستا؟).چهار تا پسر جوان بودند که یکی سفارش می گرفت و یکی سفارش را درست می کرد و دو تای دیگر؟انتظار می رفت دو تای دیگر سفارش ها را بیاورند.اما،عملا کاری نمی کردند و بیکار توی کافه می چرخیدند‌.مثلا سفارش من که آماده شد بجای اینکه برایم بیاورند صدایم زدند و خودم بلند شدم و رفتم و سفارش بامزه ام را گرفتم.لیوان بیسکویتی واقعا بامزه استچند وقت پیش در کلاسی بودم و استادمان ماجرایی را تعریف کرد در مورد رستورانی که رفته بود و صندلی هایی که آزار دهنده بوده است.دوست استاد سعی می کند به صاحب رستوان تفهیم کند که این صندلی ها مناسب نیست و صاحب رستوران اصرار داشته که صندلی ها استاندارد است و پیام پنهان جواب صاحب رستوران این می شود:" هیکل خودتان قناس است"استاد ما به دوستش می گوید از این جواب ناراحت نباشد.زیرا:"این رستوران برای ورشکستگی باز شده"یاد حرف استاد افتادم و دلم برای آن چهار پسر جوان سوخت.◇ لیوان های بیسکویتی بامزه بودند.اما،خوشمزه نه.◇ فیلم سرقت ۸۸ را دیدم.مردی به نام جرمی به مراسم خاکسپاری برادرش می رود و از برادرزاده اش می شنود که تنها نصیحت پدرش به او این بوده است:" تو زندگی تا می تونی از عمو جرمی فاصله بگیر"برادرزاده به حرف پدر گوش نمی دهد و توی هچل می افتد. پرژین...ادامه مطلب
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:46

سه هقته پیش گوشی ام را برده بودم به یک تعمیرات موبایل .داخل مغازه چهار تا پسر جوان بودند که بکی از انها گوشی من را برای یررسی گرفت و دو تایشان در مورد دکتری حرف می زدند در بیمارستان امیر اعلم که کارش حرف ندارد و خودش را در حالی کاملا معالحه کرده است که تقریبا بی حرکت بوده است.در ادامه گفت که دکتر یک خانم جوان است که آدم اگر ببیندش هرگر فکر نمی کند اینقدر توانمند باشد.از هوش و ذکاوت و تخصصش کلی حرف زدند و اینکه مریض ها را فقط بصورت حضوری معاینه می کند و ویزیت انلاین ندارد.اسم دکتر را پرسیدم و در گوشی ام ذخیره کردم تا در اولین فرصت تماس بگیریم و برای مشکلی که خاله ام دارد وقت بگیریم.وقت نشده بود هنوز که امروز خبر پایان دادن به زندگی آن خانم دکتر را خواندم.وجدانا خبر مثل پتک توی سرم خورد‌ و آرزو کردم کاش ان چند تعریفی را هم که از آن پسرهای جوان در آن موبایل فروشی پرت و بی نام و نشان شنیده بودم،نمی شنیدم.چقدر خبر بد آخه؟◇ چند وقت پیش در فایلی که مربوط به خودکشی بود، فهمیدم که سالهاست پیشرفت درست و حسابی در مورد پیشگیری از خودکشی صورت نگرفته است.اما،بنا بر گفته های آن فایل خود خودکشی سه مرحله مهم دارد:- تصمیم- ملزومات اجرای تصمیم- موجود بودن ملزومات در زمان خطور تصمیماگر حرف های ان فایل درست باشد تصمیم به اجرای چنین کاری لحطه ای است.یعنی اگر در آن لحظه خطرناک، ملزومات موجود نباشد،چه بسا آن تصمیم هیچوقت اجرا نشود.کاش هیجوقت اجرا نشود.◇ دکتر سمیرا ال سعید،باشد که اندوهتان پایان یافته باشد. پرژین...ادامه مطلب
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:46

هر سه تا پیشنهاد از سارا بود:- یه روز عصر بریم بیرون،امروز عصر من آزاد بود.فقط،کجا بریم؟- ابیدر.پیاده روی کنیم.رفتیم و پیاده روی کردیم و به ون مورد علاقه سارا رسیدیم که برگرهای مخصوص معرکه و ارزانی دارد همراه با چای.پیشنهاد سوم، خوردن برگر بود که این را هم قبول کردم و برگرها را سفارش دادیم و رفتیم روی صندلی های مسخره،کوچک و پلاستیکی نشستیم و منتطر آماده شدن سفارشمان شدیم. در این فاصله داشتیم از مناطر معرکه کوههای آبیدر و دامنه سبزش و آبی آسمان و هوای مطبوع و کمی سرد کوهستان لذت می بردیم که ناگهان سرفه های من شروع شد و سارا که از این سرفه ها کلافه شده است گفت:- زهر مار!و چون سرفه ها ادامه داشت.آرزوهای سلامتی اش را از زهر مار تغییر داد به:- قزل قورت!لازم به توضیح است که زهرمار و قزل قورت گفتن سارا فاقد هرگونه زهر و تلخی و سمی بود و فقط نوعی واکنش به تمام نشدن سرفه های من بود و من کاملا درک کردم که سارا از سرفه کردن من ناراحت است و در واقع مخاطب زهرمار و قزل قورت من نبودم.سرفه هایم بود.بنابراین اصلا ناراحت تشدم.شما هم ناراحت نباشید و بیاید ببینید آن قزل قورت گفتن سارا من را یاد چه انداخت؟قزل قورت من را یاد کلاس ادبیات دبیرستان انداخت که این کلمه در یکی از درسها بود و دبیرمان برایمان توضیح داد که یک کلمه ترکی است.همین را یادم بود.بنابراین به محض رسیدن به خانه قزل قورت را سرچ کردم و فهمیدم بله درست است و کلمه ترکی است.در واقع قزل قورت به معنی گزگ قرمز،اسم قبیله ای از ترک های عثمانی بوده است که با هر که در می افتاده اند،نابود می کرده اند و گفتن قزل قورت به کسی به نوعی به معنی ارزوی نابود شدن ان ادم می باشد.◇ یک نظریه وجود دارد به اسم نظریه شکاف اطلاعاتی که در ان ادعا می شود بشر به پرژین...ادامه مطلب
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:48

به نطرم بهتر است ادم در بخش لباس و کیف و کفش پاساژها ول بگردد تا خوراکی ها.چون در قسمت کیف و کفش و رخت و لباس فقط پول ادم می رود و خوب به هر حال ادم خریدی هم کرده است.اما،در قسمت خوراکی ها هم پول می رود و هم سلامتی.بس که همه چیز یا شکر فراوان دارد یا چربی بی اندازه و یا کلا مضر است.مثال: بستنی و انواع آبمیوه ها،سیب زمینی سرخ شده و انواع کیک ها،لواشک و انواع ترشی ها.امروز من گشتن در بخش های گیف و کفش و لباس را به گشتن در بخش خو اکی ها تغییر داده بودم و در نتیجه نتوانستم هیچ مقاومتی در برابر خرید انواع خوداکی های مضر و به دردنخور از خودم نشان بدهم و بنابراین هم سیب زمینی سرخ شده خوردم و هم آبمیوه.هم لواشک خوردم و هم کرانچی.تازه می خواستم کروسان هم بخرم که نخریدم و بجایش یک ظرف ترشی عربی خریدم.لازم به ذکر است سالهاست من لب به هیچ کدام از این خوراکی ها نزده بودم.خطاب به خودم 1:ببین جهنم و ضرر که هر چه پول داری از کف می رود،لطفا همان بخش کیف و کفش و رخت و لباس را انتخاب کن و دیگر هیچوقت و هرگز(حالا نه ایتقدر ام سفت و سخت) به قسمت خوراکی ها پا نگذار!خطاب به خودم2:تو سست عنصر و بی اراده و کم مقاومت نیستی خانم.فقط،چون مدتها بود سیب زمینی و لواشک نخورده بودی،احساس کردی حالا یک روز ناپرهیزی کنم،ببینم چه می شود.چه شد؟ وجدانا هیچی.خطاب به خودم 3:- تکرارش نکن.باشه؟- باشه! پرژین...ادامه مطلب
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:48

هواشناسی پیش بینی کرده است که از دو شنبه به بعد دو سوم کشور را باران فرا می گیرد.این خبر را اگر هفته قبل می شنیدم احتمالا حسابی خوشحال می شدم.چون پیش بینی های برف و باران همیشه من را خوشحال کرده است.که منطقی هم هست.هوا هم قبل از باران هم در حین باران و هم پس ار باران معرکه می شود و برف را هم که دیگر نگو.اما،این بار با خواندن این خبر غم کوچکی چون صاعقه تیزی از قلبم گذشت‌.یاد نم خانه افتادم و استنشاق بوی نم که مثل اسید گلویم را می سوزاند و می خراشد و نفسم را بند می اورد و سرفه ها و تنگی نفس های بعدش هم که بماند.برای لحظه ای ارزو کردم باران نبارد و برای چند ساعت بعدش بهت زده بودم از اینکه چنین آرزویی از اینکه چنین کرده بودم! پرژین...ادامه مطلب
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:48

در این دنیا،از بین همه چیزهایی که می توانی باشی،تو مهربان باش. سال نو مبارک پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 8 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 17:36

یک حال گرفتگی عجیب و غریبی را دارم تجربه می کنم که نه اینکه نطیر نداشته باشد اما کم نطیر است.تمام غم هایی که از اول زندگی تا حالا داشته ام،زنده شده اند و حی و حاضر جلوی چشمانم رژه می روند.بی حوصلگی و بی حالی هم که دیگر بماند.انقدر بی حوصله و بی حال هستم که نا نداشتم چمدانم را ببندنم و سارا - طفلک سارا- هول هولکی خودش را رساند و چمدانم را بست.بعد هم رفت بیرون برایم نان مخصوص به عنوان توشه راه گرفت و تا توانست توصیه های خردمندانه رو به من ایراد فرمود با اینکه خودش می دانست این نصیحت ها از گوش اول به گوش دوم‌ نمی رسد و جایی وسط های جمجمه ام گیر می کند و تبدیل می شود به شعری از حافظ:کجا دانند حال ما سبکباران ساحل هایا سعدی:مجال خواب نمی باشدم ز دست خیالو یا مولانا:دست و دل ما هر چی تهی تر خوشترو یا محفوظ اصفهانی:بر مال جهان جامه دریدن ز خرد نیستبر دفع غم خلق جهان جامه دران باشاما، ادمی که از عهده دفع غم خودش برنمی اید،چطور می تواند به دفع غم دیگران کمک کند؟ پرژین...ادامه مطلب
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 8 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 17:36