روز را با كشمكش با يك پيشى شروع كردم.يعنى تا قدم توى كوچه گذاشتم و خواستم در را پشت سرم ببندم،يك بچه گربه پيدايش شد و بسيار سعى و تلاش و تقلا كرد كه وارد خانه شود.من كاملا دستپاچه شده بودم و هر طورى بود در را بستم و سعى كردم از پيشى دور شوم اما، پيشى دلش مى خواست پيش من بماند و پا به پاى من راه مى آمد.قدم ها را كمى سريع تر برداشتم تا گربه به من نرسد و خوشبختانه موفق شدم از گربه جلو بزنم.اما، چند دقيقه بعد پيشى مثل تيرى كه از چله رها شده باشد از كنار پاى من رد شد و كاملا به كفش هايم خورد و روبه روى من ايستاد.اول با زبان خوش و بعد با حركت دست از پيشى خواستم كه دنبال زندگيش برود و حتى پيشنهاد دادم يكى، دو ساعت بخوابد و بعد زندگى_ سگى اش را شروع كند.اما، پيشى نه زبان خوش مى فهميد و نه از حركات دست من مى ترسيد و نه براى پيشنهادم ارزشى قائل بود.همچنان روبه روى من ايستاده بود و خيلى طلبكارانه به من نگاه مى كرد.خيلى زود سرويس رسيد و من سوار شدم.اما، پشت سرم را كه نگاه كردم ديدم پيشى سعى مى كند از يك درخت بالا برود.اما،نمى تواند.حدس زدم پيشى از آن پيشى هاى خانگى باشد كه در ناز و نعمت بزرگ شده است و آنقدر در ناز و و نعمت بوده است كه نمى تواند از يك درخت بالا برود.در مسير به ظلمى كه صاحب پيشى به او و گربه هاى ديگر روا مى دارد فكر مى كردم و ناراحت بودم كه يك عده اسم اين ظلمشان را علاقه به حيوانات مى نامند و از طرفى خوشحال بودم كه لابد انرژى مثبت دارم كه يك بچه پيشى در تاريك و روشن روز به من اعتماد مى كند و دلش مى خواهد پيش من بماند.حالا، مهم نيست كه قد برگ چغندر هم برايش مهم نبودم.مهم اين است كه به من اعتماد كرد.مى دانى كه اعتماد چقدر مهم است.
پرژین...برچسب : اعتماد,اعتماد به نفس,اعتماد خورشيد,اعتماد ملی,اعتماد السلطنه,اعتماد به نفس کاذب,اعتماد به نفس ندارم,اعتماد آنلاین,اعتماد به نفس چیست,اعتماد مطر, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 254