اعتماد

ساخت وبلاگ

روز را با كشمكش با يك پيشى  شروع كردم.يعنى تا قدم توى كوچه گذاشتم و خواستم در را پشت سرم ببندم،يك بچه گربه پيدايش شد و بسيار سعى و تلاش و تقلا كرد كه وارد خانه شود.من كاملا دستپاچه شده بودم و هر طورى بود در را بستم و سعى كردم از پيشى دور شوم اما، پيشى دلش مى خواست پيش من بماند و پا به پاى من راه مى آمد.قدم ها را كمى سريع تر برداشتم تا گربه به من نرسد و خوشبختانه موفق شدم از گربه جلو بزنم.اما، چند دقيقه بعد پيشى مثل تيرى كه از چله رها شده باشد از كنار پاى من رد شد و كاملا به كفش هايم خورد و روبه روى من ايستاد.اول با زبان خوش و بعد با حركت دست از پيشى خواستم كه دنبال زندگيش برود و حتى پيشنهاد دادم يكى، دو ساعت بخوابد و بعد زندگى_ سگى اش را شروع كند.اما، پيشى نه زبان خوش مى فهميد و نه از حركات دست من مى ترسيد و نه براى پيشنهادم ارزشى قائل بود.همچنان روبه روى من ايستاده بود و خيلى طلبكارانه به من نگاه مى كرد.خيلى زود سرويس رسيد و من سوار شدم.اما، پشت سرم را كه نگاه كردم ديدم پيشى سعى مى كند از يك درخت بالا برود.اما،نمى تواند.حدس زدم پيشى از آن پيشى هاى خانگى باشد كه در ناز و نعمت بزرگ شده است و آنقدر در ناز و و نعمت  بوده است كه نمى تواند از يك درخت بالا برود.در مسير به ظلمى كه صاحب پيشى به او و گربه هاى ديگر روا مى دارد فكر مى كردم و ناراحت بودم كه يك عده اسم اين ظلمشان را علاقه به حيوانات مى نامند و از طرفى خوشحال بودم كه لابد انرژى مثبت دارم كه يك بچه پيشى در تاريك و روشن روز به من اعتماد مى كند و دلش مى خواهد پيش من بماند.حالا، مهم نيست كه قد برگ چغندر هم برايش مهم نبودم.مهم اين است كه به من اعتماد كرد.مى دانى كه اعتماد چقدر مهم است.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : اعتماد,اعتماد به نفس,اعتماد خورشيد,اعتماد ملی,اعتماد السلطنه,اعتماد به نفس کاذب,اعتماد به نفس ندارم,اعتماد آنلاین,اعتماد به نفس چیست,اعتماد مطر, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 254 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 12:09