پيشانى نوشت

ساخت وبلاگ

امروز كه تعطيل بوده است تا نه و نيم خوابيده ام و صبحانه ء مفصل خورده ام و صد صفحه از كتاب برادران كارامازوف را خوانده ام و با مورچه بازى كرده ام و يك عكس از مورچه توى اينستاگرام گذاشته ام و به بامبو رسيدگى كرده ام و روسرى هايم را اتو كرده ام و لباس هاى  تابستانى را جدا كرده ام و پليورهاى  پاييزى را دم دست گذاشته ام و خانه را سرسرى گردگيرى كرده ام و يهو متوجه شدم ساعت دو بعدازظهر شده است.سوال: از نه و نيم صبح تا دو بعد از ظهر من چند دقيقه از اينترنت استفاده كرده ام؟شايد بيست دقيقه.

بعد هم به نهار خوردن و كمى خوابيدن و ديدن يك قسمت از سريال reign گذشت و ساعت شد چهار عصر كه به سارا پيامك دادم سر راه يك كيلو سيب زمينى بخرد تا سيب زمينى تنورى درست كنيم و نيم ساعت بعدش سارا با دو كيلو سيب زمينى رسيد و يك ساعت بعدش در انتظار پختن سيب زمينى بوديم و در اين يك ساعت سارا چند بار تلگرامش را چك كرد و من از Appstoreچند تا اپليكيشن را آپديت كردم و بعدش سيب زمينى ها پخته شده بود.سوال:بعد ازظهر امروز من چند دقيقه از اينترنت استفاده كرده ام؟شايد نيم ساعت.

سارا كه رفت،ظرفها را شستم و شروع كردم به خواندن ادامه كتاب_ برادران كارامازوف و تا حالا غير از خواندن كتاب هيچ كار_ ديگرى نكرده ام غير از فرستادن يك پيامك.البته در وسط هاى كتابخوانى،هديه به تلفن خانه زنگ زد و نيم ساعتى هم با هديه حرف زدم و همين حرف زدن باعث نوشتن اين پست شد.چون هديه جان همانطور كه مثل هميشه حرف مى زد، ناگهان و بدون مقدمه از من پرسيد كه از آنجاييكه من بيشتر وقتم را در اينترنت مى گذرانم از نظر من كدام كشور اروپايى  براى زندگى كردن جاى بهتر و مناسب ترى است؟

فكر مى كنم بايد" توى ذوق زدن آدمها"را وارد فهرست كارهايى كنم كه بلد نيستم انجام بدهم.چون درستش اين بود كه از هديه جان مى پرسيدم كه چطور فهميده است من بيشتر وقتم را در اينترنت مى كذرانم؟اما،يادم آمد كه يك استاد روانشناسى  در يك سمينارى توضيح داد هر كسى داراى خصوصيات مشخصى است كه توسط ديگران ديده مى شود،اما خودش اصلا فكر نمى كندآن خصوصيات را داشته باشد.انگار روى  پيشانى من نوشته است كه"اين فرد دائم در اينترنت مى چرخد"و فقط ديگران آن را مى بينند.

دلم مى خواهد مى شد از هديه بپرسم ديگرچه چيزهايى روى پيشانى ام نوشته شده است.؟كاش چيزى به نام پيشانى و نوشتهء روى پيشانى حقيقت داشت.اگر حقيقت داشت حتما كسانى بودند كه كارشان پيشانى خواندن مى شد و مى توانستند نوشتهء روى پيشانى آدمها را به زبان امروزى برگردانند.درست مثل باستان شناسانى كه كتيبه هاى ماقبل تاريخ را رمزگشايى مى كنند و بخش هاى تاريك_تاريخ را روشن مى كنند.دلم مى خواهد كسى مى بود و مى گفت آينده روشن است.اين روزها از آينده مى ترسم.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 257 تاريخ : چهارشنبه 31 شهريور 1395 ساعت: 1:41