سارا يك برنامهء مستند ديده است در بارهء تفاوت مغز كودكان خانواده هاى فقير و پولدار.از قرار در زمان به دنيا آمدن مغز تمام بچه ها شبيه هم است و كم كم كه زمان مى گذرد و بچه ها بزرگتر مى شوند تفاوت مغزها هم مشخص مى شود و در مغز كودكان خانواده هاى فقير نقاطى از مغز كه مربوط به پول و كارهاى اقتصادى است نيست و نابود ثبت مى شود.به اين علت كه اين كودكان مجبور بوده اند دنبال غذا و پول و خانه باشند و تنش هاى خانوادگى را تحمل كنند.يعنى در زمانى كه مغز كودكان پولدار در حال شناخت پول و فهميدن امور اقتصادى بوده است آنها با چنان مشكلاتى دست و پنجه نرم مى كرده اند و در نتيجه مغز آنها هم شبيه مغز والدينشان عمل كرده و به اين ترتيب فقر ادامه پيدا مى كند.
اين داستان را ربط بدهيد به تلاش امروز من براى تهيهء صبحانهء فردا كه بايد خودم در خانه تهيه كنم.خريد نان و پنير و ماست و سيب زمينى و بادمجان و پياز يك طرف و اجبار براى خيلى زود بيدار شدن و آماده كردن صبحانه و نان بيات خوردن هزار طرف ديگر.
أيا دست و پنجه نرم كردن با اين مشكلات باعث نيست و نابود شدن آن قسمت از مغز كه بايد برنامهء لذت بردن از روز تعطيل را توليد كند؛ نمى شود؟
نوشته شده در جمعه پنجم خرداد ۱۳۹۶ساعت 23:19 توسط پرژین|
پرژین...برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 232