آره دیگه

ساخت وبلاگ

حاج خانم شصت سالی سن دارد.از قیافه و طرز حرف زدن و تعداد ملاقاتی ها معلوم است که از آن خانم هایی است که یک خانواده بزرگ را روی انگشتش می چرخانده است.بسیار صبور و مهربان و از قرار با صبر و تحمل بوده است.اما،عمل گذاشتن پروتز زانو آنچنان طاقتش را طاق کرده بود که کل اتاق را روی سرش گذاشته بود و هی آه و ناله می کرد و پند و اندرزهای پرستاران هم در مورد طبیعی بودن درد به هیچ عنوان در حاج خانم اثر نمی کرد و حتی حرف های دکترش هم در مورد بزرگی عمل و حساس بودن و طولانی بودنش چندان افاقه ای نکرد و خانم همچنان می نالید.تا اینکه یکی از بهیارها آمد و با دادن چند تا نایلون به حاج خانم جهت باد کردن آنها چنان که بادکنک را باد می کنند، تیر خلاص را زد.زیرا مطابق نظر بهیار محترم و خوش اخلاق اگر حاج خانم سعی در باد کردن آن وسایل نمی کرد، چسبندگی ریه هم پیدا می کرد.بعد در جواب جاج خانم که مگر قرار است چسبندگی ریه هم بدهد،خانم بهیار محترم و خوش اخلاق فرمود:

- آره دیگه!

بعد از آن که حدود یک ساعت پیش بود تا الان من دیگر صدای حاج خانم را نشنیده ام.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 216 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 23:38