ریاکاری در روز روشن

ساخت وبلاگ

آرایش نکردن من در این همه سال دو دلیل دارد.اولی خواندن مقاله ای بود که آرایش کردن را مخصوص زنان میانسال می دانست و آرایش کردن در سن پایین را مخصوص آدم های خز و خیل.خوب چه کسی می خواهد خز و خیل باشد؟دلیل دوم که دلیل اصلی و مهم تر هم هست،منطق ذهنی شخصی من بود که آرایش را نوعی دورویی می دانست.مگر نه اینکه آرایش من را بهتر از آنچه هستم،نشان می دهد؟بله.دقیقا معنی آرایش همین است.اما،معنی دورویی هم دقیقا همین است.پس روشن شد.من نمی خواستم یک خز و خیل دورو باشم.بنابراین آرایش کردن را گذاشتم کنار.اما، حالادر لبالب چهل سالگی تصمیم گرفته ام که آرایش کنم.به چند دلیل.اولا که آرایش در این سن دیگر خز و خیل نیست.بعد هم بخاطر این موضوع کمی احساس کمبود می کنم و این احساس در سفرمان به سوباتان به وجود آمد.چون من دیدم که صبح اول وقت تمام خانم ها هر کدام یک کیف آرایش زیبا از کیف هایشان درآورند پر از وسال آرایش های جورواجور که من حتی اسم شان را نمی دانستم.بعد با این وسایل خیلی ماهرانه شروع می کردند به آرایش کردن و برای این کار نیم ساعت تا چهل دقیقه وقت صرف می کردند.بعد در این فاصله من چه می کردم؟هیچی.نه کتاب همراهم بود و نه اینترنت داشتم و بنابراین مجبور می شدم بیکار بنشینم و خانم ها را نگاه کنم و به حدی این کار جانفرسا بود که یک روز بعدش آفتاب نزده و قبل از بیدار شدن خانم ها زدم بیرون و نزدیک بود خودم را به کشتن بدهم.منظورم این است که این  تصمیم من برای آرایش کردن بیشتر از نزدیک شدن به چهل سالگی به آن سفر مربوط است و احساس شدید بیگانه بودن با دنیای جنس لطیف.خلاصه که عزمم را جزم کردم و به سارا گفتم چند تا از محصولات درجه یک برند ژنس را برایم سفارش دهد.طفلک سارا حرفی نداشت.فقط می خواست بداند من چه محصولی را می خواهم و بدبختی اینجا بود من نمی دانستم چه می خواهم.بنابراین خیلی ساده به سارا گفتم:

- ببین یه چیزی می خوام که آدم رو خوشگل کنه.

- خوب این میشه محصولات مراقبت از پوست که باید مرتب استفاده کنی

- نه من که حوصله ندارم صبح و شب مشغول مراقبت از پوستم باشم.یه محصولی می خوام که یه وقت هایی بزنم به پوستم.مثل همه خانم ها دیگه!

- دقیقا چی می خوای؟

- ببین یه چیزی مثل پنکیک

اینحا سارا کفری شد که:

- مگر زمان استفاده از پنکیه الان؟

ترسیدم و با احتیاط گفتم:

- منظورم یه محصولیه که عملکردش اونجوری باشه دیگه!

- اون محصولی رو که تو می خوای ندام.فقط یه برایتر دارم که خیلی گرونه و تازه واسه خودم سفارشش دادم.

- مگه چنده،؟

- یک و نیم

برق از سرم پرید:

- یک میلیون و نیم واسه اینکه برق بزنی؟

سارا کفری تر شد:

- چرا برق بزنم؟

- خوب برایتر یعنی براق کننده دیگه

- برایتر یعنی روشن کننده.فقط یه خواهش...

- چیه؟

- مرگ من بیخیال آرایش کردن شو.این چهل سال رو آرایش نکردی.چهل سال دیگه هم آرایش نکن.هم پوستت سالم تر می مونه و هم من رو دق مرگ‌ نمی کنی.

♡هنوز با آن جنبه ریاکارانه آرایش مشکل دارم.

 

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 239 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:06