برای باریک ماجرای افتادن دندان شیری خواهرزاده سارا را تعریف می کردم و اینکه شب دندان را زیر بالشش گذاشته و صبح دیده است پری مهربان دندانش را برده است و بجایش یک کادو برایش گذاشته است.(این داستان را خود خواهر زاده سارا برایم تعریف کرد و گفت که اول باور نمی کرده است اصلا پری در کار باشد که بیاید و برایش کادو بیاورد.اما،وقتی صبح بیدار شده است و کادو را دیده است کاملا باور کرده است که آن حرفها راست بوده است).باریک با هیجان داستان را گوش می داد و پرسید:
- آیا پری مهربان پیش او هم می آید اگر دندانش را زیربالشش بگذارد؟
- معلومه که پیش تو هم میاد!
- اگر بیدار بمونم ممکنه ببینمش؟
- این رو دیگه نمی دونم.اگه ببینیش چی بهش میگی؟
کمی فکر کرد و گفت:
- میگم خسته نباشی پری!
پرژین...برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 207