باقالی با چنگال

ساخت وبلاگ

سارا ناگهان فرمان ماشین را به سمت چپ کشاند و گفت:

- من که بلال می خورم.تو هم هر غلطی دلت می خواد بکن!

گفتم:

- واسه منم بیار.

- واقعا؟

- آره.

کمی بعد سارا با یک ظرف باقالی و دو تا چنگال برگشت و خودش شروع کردن به خوردن باقالی با چنگال!

با تعجب گفتم:

- نباید پوستش رو بخوری؟

سارا به خوردن باقالی با پوست و با چنگال ادامه داد.

گفتم:

- مریض میشی ها!باید پوستش رو بکنی.

سارا چنگال را گذاشت کنار و اعتراف کرد:

- ببین من اصلا از این  خوشم نمیاد.بخاطر تو آوردم.چنگال ها رو هم بخاطر تو آوردم.گفتم حالا میگی:پس چنگالش کو؟

- آخه این که چنگال لازم نداره!

- پس واسه همین بود که مرده تعجب کرد از اینکه چنگال خواستم.

من آه کشیدم و سارا رفت دنبال بلال ها.اییییییی چه بلال هایی هم!سرد و سوخته و بدمزه.

◇ دوستان روی هم تاثیر می گذارند.شاید خیلی طول بکشد.اما،حتما تاثیر می گذارند.مثلا سارا بالاخره من را بلال خور کرده است و هدیه کوهنورد.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 220 تاريخ : چهارشنبه 11 دی 1398 ساعت: 14:10