کلاس خانوادگی

ساخت وبلاگ

خانوادگی روی اعصاب مورچه رفته بودیم.وقتی که داشت از تلویزیون درس فارسیش در مورد توس و آرامگاه فردوسی بزرگ  را یاد می گرفت.مورچه اصلا دلش نمی خواست خاله ها و دایی ها و مادربزرگش هم شانه به شانه اش در کلاس درس نشسته باشند و همگی هم زوم کرده باشند روی او تا مطمئن شوند شش دانگ حواسش به درس هست یا نه؟طفلک مورچه اعتراضش را به دو شیوه ملایم و خشن ابراز کرد.اما کو گوش شنوا؟

بعد از درس،حدود چند ساعت بعد از درس خواهرم داشت همان درس را با مورچه کار می کرد و سعی می کرد مورچه یاد بگیرد که مقبره یعنی جای آرمیدن.اما،مورچه نه می دانست مقبره چیست و نه آرمیدن و نه حتی بلد بود مقبره را درست تلفظ کند،چه برسد به آنکه معنی اش را یاد بگیرد.اما،بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن یاد گرفت که جای آرمیدن همان بقره است.نتوانستم طاقت بیاورم و وارد گود شدم و به مورچه کفتم:

- ببین مورچه جان.بقره یعنی گاو.اما،ما در مورد گاو حرف نمی زنیم.داریم در مورد مقبره حرف می زنیم!

مورچه به سختی مقبره را تلفظ کرد و گفت:

- خوب گفتن" مق ب ره "واسم سخته!

- اگه دو تا کتاب می خوندی واست سخت نبود!

گفتگویمان به اینجا که رسید مورچه ترجیح داد چند ثانیه با آن چشمهای شهلایش من را چپ چپ نگاه کند و بعد بگوید:

- خاله؟

- بله.

- این کلمه "مقبره" تو کدوم کتاب داستانی پیدا میشه که من نخوندم؟

خوشبختانه من به ضرب المثل"حرف حساب،جواب ندارد" معتقد هستم.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 214 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 20:38