دق

ساخت وبلاگ

می دانی من خودم هم تا یک ماه پیش نمی دانستم چه آدم غرغرویی هستم.درست است که زیاد حرف نمی زنم -که البته اگر پایش بیفتد حرف هم هر چقدر دلم بخواهد می زنم- در عوض دست به نوشتنم عالی است و الان که چک می کنم تا همین یک ماه پیش روز هایی بوده است که چندین بار آن هم وقت و بی وقت به احمد تکست زده ام و در پیام ها چه نوشته ام؟ هیچی در واقع.فقط غر زده ام.در حالیکه فکر می کردم پیام عاشقانه فرستاده ام و انتظار جواب مشابه هم داشتم.آه!

در این یک ماه که تصمیم گرفته ام بیشتر حواسم به حرف هایم باشد و مثلا  یک پیام همراه باعکس مارمولکی که دیشب در این خانه پرسه می زد نفرستم.یا قدرت تشخیص جای نیش عنکبوت و مورچه و پشه و مارمولک را به رخ نکشم.قلبم احساس سنگینی می کند.بسیار غمگین هستم که نمی توانم در مورد خاموش بودن کولرهای اتاقم در اداره غر بزنم و یا در مورد مسمومیت دیروز و امروزم  توضیح بدهم.باورم نمی شود که هر روز تمام اتفاقات آن روز را با جزییات تعریف می کرده ام.

تازه خوب است که خودم به اختیار خودم چنین تصمیمی گرفته ام و همین حالا می توانم بجای نوشتن در اینجا یک متن بلند بالا در واتساپ بنویسم و هر چقدر دلم می خواهد حرف بزنم و گله کنم و غر بزنم.اما،تصمیم گرفته ام دست کم برای مدتی مثل آدم حسابی ها رفتار کنم و یا پیام نفرستم و یا وقتی بفرستم که اولا فرستادن پیام ضروری باشد و بعد هم متن  پیام  خیلی شیک و مودبانه باشد.آه! حتی فکرش را هم نمی کردم که اجرای این تصمیم اینقدر سخت باشد.اصلا نمی دانم تا کی می توانم پای این تصمیم بمانم.

دلم حرف زدن می خواهد.دلم غر زدن می خواهد.دلم اعتراف کردن می خواهد.اعتراف می کنم در حال دق کردن هستم.دلم می خواهد الان در کوهستان شاهو کمپ زده بودیم و حرف می زدیم و چای می خوردیم و آسمان را نگاه می کردیم.دلم می خواهد از کنار مزارع گندم رد‌ می شدیم و از کنار جاده زردآلو و توت فرنگی می خریدیم و کلانه می خوردیم و دوغ و ماست و کره.دلم می خواهد در غروب زریوار سوار قایق می شدیم و از تلو تلو قایق و نسیم خنک زریوار لذت می بردیم.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 133 تاريخ : دوشنبه 30 خرداد 1401 ساعت: 20:34