بیقرار

ساخت وبلاگ

ده سال پیش خیلی  ریلکس و آرام  کنار ساحل ایستاده بودم و دریا را نگاه می کردم.ناگهان موج بزرگی من را بلند کرد و در کسری از ثانیه داخل دریا انداخت. چشم باز کردم و  خودم را دیدم که بین دو تا سنگ دقیقا به اندازه جثه خودم گیر کرده بودم.وحشت کرده بودم.اما،به خیر گذشت.

سه سال پیش که رفته بودم سوباتان،صبح زود بلند شده بودم تا بروم قدم بزنم.تنها بیرون رفتم و انقدر رفتم تا به جایی رسیدم که فقط من بودم و مه و جنگل و صدای زنگوله دور گوسفندانی که چوپانی به چرایشان می برد.هیچوقت آنقدر نترسیده بودم.اما،بالاخره راه را پیدا کردم.

خطر غرق شدن در دریا و گم شدن در جنگل را از سر گذرانده ام.رویارویی با هر دو تایشان بسیار دلهره اور بود.احساس این روزهایم   ترکیبی از غرق شدن در دریا و گم شدن در جنگل است.می دانم به خیر می گذرد و مسیر هموار خواهد شد.اما،دلتنگ،غمگین،بی تاب و بیقرار هستم.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 135 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 15:46