بازگشت سرگیجه

ساخت وبلاگ

خواب می دیدم در حال ورزش کردن در هوای آزاد هستم.مربی ورزشی ام آنطرف خیابان بود و من اینطرف خیابان.یهو مربی دور خودش چرخید و من هم به تبعیت دور خودم چرخیدم.چرخیددم و چرخیدم تا سرم گیج رفت و در شرف زمین خوردن قرار گرفتم.اما،در همان لحظه حدود ده تا خانم همسن خودم داشتند از کنار من رد می شدند.خانم ها یک جوری تیپ زده بودند که انگار دارند می روند مهمانی.من سعی کردن جلوی چشم آنها قافیه را نبازم و سقوط نکنم.تمام سعی ام را کردم.اما کم کم به سمت زمین متمایل شدم و در این لحظه مربی دستم را گرفت و مانع از سقوط من شد و گفت باید ادامه دهم.نمی توانستم و به خواهر سارا که نزدیک من ایستاده بود و یک روسری کرم سرش بود در مورد سرگیجه ام توضیح دادم و او هم تایید کرد که حق دارم سرم گیج برود.سرم دوباره گیج رفت و گیج رفت و گیج رفت و ناگهان از خواب بیدار شدم در حالیکه سرم واقعا داشت گیج می رفت.

◇ این داستان هایی که مغزم از خودش در می آورد تا در شرایط غیر عادی من را از خواب بیدار کند را بسیار دوست دارم.فک کن اگر بیدار نمی شدم سرگیجه چه ها که نمی توانست بکند.

◇البته شاید سرگیجه کاری هم نمی توانست بکند فقط مغزم مرض این را دارد که هر چند وقت یک بار خواب را کوفت من کند.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 141 تاريخ : شنبه 15 مرداد 1401 ساعت: 16:52