با سارا رفته بودیم عینک شنا بخرد.وقتی بالاخره خرید.من به شوخی گفتم:
- ولی مواظب خودت باش یهو تو استخر غرق شی!
- احتمالش هست.باید خیلی مواظب باشم.خفه شدن خیلی وحشتناکه!
- حالا نترس! شوخی کردم!خفه شدن کجا بود؟
- دیشب پدرم نزدیک بود خفه شه!
- واقعا؟
- اره.یه تکه خیار پرید تو گلوش و با چه مصیبتی برش گردوندیم!
- وااااای!
- اره.واقعا از مرگ برگشت!
- الان خوبه؟
- اره.فقط کمی عصبانیه!
- چرا؟
- چون دقیقا یک ثانیه بعد از اینکه نفسش باز شد و برگشت داخل خونه مادرم بهش گفت برو کمی نمک غرغره کن!
- بد نگفته!
- بد نگفته ولی اولا پدرم از آب نمک متنفره و بعد هم تازه از مرگ برگشته بود.
- خوب چی شد؟
- دعوا!
پرژین...برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 125