انار پخته،تجویز سارا بود برای این سرماخوردگی هفت ریشتری من.در واقع تجویز کاملش این بود که:
- ببین انار رو بذار رو بخاری و صبر کن تا کامل بپزه.بعد اناره رو کمپلوت بخور!
خوب،کمپلوت یعنی چی؟غیر از این است که کردانیزه شده لغت completeانگلیسی است؟
کمی انار را نگاه کردم و با تردید به سارا زنگ زدم و در حالت منگی و گیجی پرسیدم:
- سارا انار رو پختم.فقط یه سوال دادم؛حالا این انار رو با پوست باید بخورم؟
- این بود سوالت؟
- آره؟
- اینکه انار رو با پوست بخوری؟
- آره.
- خوب فرض کن من بگم آره با پوست بخور.بعدش تو چطور میخوای یه انار رو با پوست بخوری؟
- واسه همین زنگ زدم دیگه.کار سختی هست.اما،خوب غیر ممکننیست!
◇ عرض شود که انار را باید بدون پوست خورد.یک وقت اشتباه نکنید رفقا!
◇ بین این همه روز برادرزاده ام آمده بود اینجا تا یکی از کارت های پدرش را که پیش من است ببرد.خوشبختانه وارد خانه نشد و از همان دم در حال و روز عمه اش را نگاه کرد و خوب یک آدم سرماخورده،مچاله شده با سر و صورتی پف کرده و موهایی ژولیده دید که تک و تنها داشت توی خانه اش با کمری خم شده دور خودش می چرخید تا کارت پدر او را پیدا کند.امیدوارم این صحنه تمام تصور او از تنهایی نشود و باعث نشود که برای تنها نشدن تن به هر شرایطی بدهد.
◇ تنهایی لحظات خوب هم داره.
پرژین...برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 144