دیگ

ساخت وبلاگ

تمام حقوقم را کارت به کارت کردم برای نیلو که واقعا لازم داشت و الان با اینکه خودم هم نمی دانم چطور باید تا آخر ماه زنده بمانم.چپ و راست مورد سوال و جواب نیلو جان قرا می گیرم که حالا که پول نداری میخوای چکار کنی؟واقعا جوابی ندارم و دروغ هم که بلد نیستم بگویم بنابراین امروز با گفتن یک "نمی دونم" یک پایان باز گذاشتم برای داستان کوتاهی با عنوان "یک ماه بی پولی" و امیدوارم نیلو هم کوتاه بیاید و دیگر در این مورد سوال نپرسد.اما، اینجا می نویسم چکار می کنم.هشتاد تومان پول نقد توی کیف پولم دارم و دویست و پنحاه تومن هم توی کشو.مشکل چای و غذا ندارم.می ماند پول صبحانه توی اداره و پول بنزین.بنزبن را صبر می کنم تا سهمیه واریز شود و صبحانه را هم سعی می کنم ساده برگزار کنم.ولی هر چقدر فکر می کنم با این پول و فقط برای این دو قلم خرج کردن این پول کافی نیست و احتمالا دو هفته آخر را باید یخیال صبحانه خوردن شوم.فاک واقعا!

من تجربه انواع سردردها را دارم.اما،سردرد امروز یک طور دیگر بود اصلا.احساس می کردم سرم دیگی ست که می خواهد منفجر شود.این حالت همراه بود با کمی احساس تهوع و مقداری دندان درد که شبیه به سرماخوردگی به نظر می رسید.ولی،آن احساس منفجر شدن سر خیلی بیشتر بود و عجیب و جدید و وحشتناک.مجبور شدم یک مسکن بخورم و بخوابم.دو ساعت خوابیدم و با صدای تلفن بیدار شدم و بعدش احساس منفجر شدن رفع شده بود.اما،تهوع همچنان برقرار است و بیحالی هم.حالا،نمی دانم این حال واحوال به بی پولی پیشرو ربط دارد یا نه.اما،می دانم به اینهمه اخباری که هر روز می شنویم و شرایط خیابان ها حتما ارتباط دارد.فاک بر تهوع!

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 88 تاريخ : دوشنبه 30 آبان 1401 ساعت: 3:12