آدم مطمئن

ساخت وبلاگ

منتظر مورچه بودم که بیاید پایین تا ببرمش کلاس زبان.برخلاف همیشه دیر آمد و معذرت خواهی کرد و گفت:

- خواب بودم.

- مگه قرار نبوذ مادربزرگ سر ساعت بیدات کنه؟

- بیدار کرد ولی من باز هم خوابیدم.اصلا امروز باید کلاس تعطیل میشد.

- چرا؟

- بخاطر هوا

- هوا به این خوبی و بارونی.چرا نعطیل کنن؟

- آخه هوا خوابیه!

- یعنی چی؟

- یعنی توی این هوا آدم دلش می خواد بخوابه.نه اینکه بره کلاس زبان!

در اینجای داستان خواهرم به مورچه زنگ زد و بعد از کمی حرف زدن و بعدش خداحافطی کردن،مورچه به من گفت:

- کاش خاله استاندار بود؟

- چرا؟

- بهش می گفتم مدرسه رو تعطیل کنه!

◇ قسمت جالب ماجرا آن است که مورچه چنین آرزویی برای من نمی کند.زیرا مطمئن نیست به حرفش گوش بدهم.اما،در مورد خواهرم مطمئن است و این باعث خوشحالی شدید من است.داشتن یک ادم مطمئن در زندگی، برای هر کسی لازم است.برای یک بچه بیشتر و برای مورچه خیلی بیشتر.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 86 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 3:11