تونل زمان

ساخت وبلاگ

خیلی اتفاقی نوشته های منتشر نشده خودم را می خواندم و به این نوشته رسیدم که اردیبهشت نود و شش نوسته بودم:

در چند ماه گذشته، اتاق جديدمان در اداره مشرف بر حياط خلوت يك از خدا بى خبر بود كه يك مرغ و خروس را وسط حياط خلوت_ پر از آجر و الوار و فرغون و كمد كهنه و انواع و اقسام وسايل اضافى و بدردنخور ول كرده بود و باعث افسردگى حاد مرغ بيچاره و پرخاشگرى شديد خروس نگون بخت شده بود يعنى صدا از مرغ زندانى در نمى آمد و حتى زياد ديده نمى شد.در حاليكه خروس محبوس كم مانده بود گوش فلك را كر كند از بس وقت و ناوقت فرياد مى زد و هوار مى كشيد و حتى من با چشمان خودم ديدم نهايت سعى اش را مى كرد خودش را به بالاترين جاى ممكن در آن زندان برساند و بعد فرياد بزند.شايد فكر مى كرد شايد صدايش به جايى برسد.صدايش به جايى نمى رسيد و خروس سرخورده و خسته بين آجرها سرگردان مى شد و دنبال چيزى براى خوردن و نمردن مى گشت.روزها من اين تلاش خروس را مى ديدم و البته كه صاحب آن حياط را لعنت مى كردم.اما، شباهت غيرقابل انكارى بين زندگى آن دو موجود و زندگى انسانها پيدا مى كردم.موجوداتى غمگين و تسليم شده يا مغرور و جنگنده كه باجديت در يك ويرانه دنبال دانه هايى مى گردند براى زنده ماندن.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 42 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 20:24