صداش نزن

ساخت وبلاگ

مورچه از دور قربان و صدقه کلارا می رود.پیشی عزیز هم حرف های مورچه را باور می کند و سعی می کند به او نزدیک شود.مورچه از گربه می ترسد و فرار می کند.پیشی هاج و واج می ماند!

با دلخوری گفتم:

- دیونه ش کردی! یا نگو چقدر ناز و خوشگله یا بذار بهت نزدیک بشه!

- خاله به خدا دوسش دارم.ولی فقط از دور.اگر نزدیکم بشه،می ترسم!

- یا باید این مشکلت رو حل کنی و یا کلارا فکر می کنه حرفات دروغه!

- ولی دروغ نیست!

- کلارا کلافه شده!

- چکار کنم؟

- دیگه صداش نزن!

♡ به خانم مهری در استانبول: سپاسگزاری من از شما حد ندارد.بسیار لطف کردید و نهایت محبت را در حق ما روا داشتید.اگر نیاز بود و به مشکل برخوردیم حتما سارا با شما تماس خواهد گرفت.سلامت باشید.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 58 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1402 ساعت: 20:05