کارت و کالباس

ساخت وبلاگ

خریدهایم شد یک بسته نان،یک ظرف متوسط ماست موسیر و دو کیلو دوغ.همین ها.تا اینکه کالباس های داخل یخچال چشمانم را گرفت و دعوا شروع شد.دلم می گفت بخر.مخم می گفت نخر.در نهایت دلم برنده شد و یک بسته کالباس خریدم که نسبت به قیمتش خیلی زیاد بود.همین خود من سه سال پیش ده پر کالباس گیاهی و تا حدی سالم و خانگی را می خریدم پنجاه تومن.اما،این یک بسته پر و پیمان بود با قیمت هفتاد تومن.ساخت کجا؟دهگلان.چه برندی؟تقریبا هیچی!

شانسی که آوردم این بود که کارت موجودی نداشت و این کارت موجودی ندارد را پسر جوان صاحب مغازه خیلی پچ پچ طور و جوری که مشتریان دیگر نشنوند به من گفت.من اصرار کردم موجودی دارد.اما،نداشت رفقا‌چهل و نه تومن پول ته کارت بود.البته نه اینکه پول ندلشته باشم.اتفاقا تازه حقوق گرفته بودم و حسابی پول داشتم.کارت را اشتباهی آورده بودم و کارت پولدار را داخل ماشین جا گذاشته بودم.با خریدهایم به سمت ماشین رفتم و کارت را برداشتم‌.

خواستم در ماشین را ببندم که دوباره چشمم به کالباس ها افتاد و فک کردم خوردنش دردسر می شود و کهیر خواهم زد و حالم به هم خوردگی و اینا.این فکرها حالم را به هم زد و به دلم قول دادم استانبول که رفتم حسابی سوسیس و کالباس بخرم و فعلا اجازه بدهد این را برگردانم.اجازه داد و من همراه کارت و کالباس ها برگشتم داخل مغازه و کالباس را همراه کارت گذاشتم روی میز و اطلاع دادم که کالباس ها را نمی خواهم و فقط بقیه خریدهایم حساب شود لطفا!

پسر جوان صاحب مغازه با خوش رویی کالباس ها را برگرداند توی یخچال و دوباره طوری که بقیه مشتری ها صدایش را نشنود گفت:

- ببینید اگر مساله پوله،واقعا اشکالی نداره.کالباس ها رو هم بردارید هر وفت پول داشتید بیاید حساب کنید!

◇ بعد ملت می آیند و می روند و می گویند معرفت نمانده.بیا این هم معرفت!

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 58 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1402 ساعت: 20:05