چه خبره!

ساخت وبلاگ

برادرزاده ام-همانی که از بین همه خوبان دختر لیلا را برگزیده است برای عاشقی_ وقتی خیلی بچه بود و وسیله ای گم میشد و به اطلاعش می رساندیم که مثلا قطارش نیست و گم شده است خیلی با اعتماد به نفس می گفت:

- گم شده؟ پس صداش بزنید!

بعد خودش شروع می کرد به صدا زدن وسیله گم شده و مثلا قطار را صدا می زد و اتفاق عجیب و جالب این بود که ناگهان قطار پیدا میشد!

امروز صبح در اداره و در حال فکر کردن به پاسپورتم بودم و اینکه واقعا لازم بود تمدیدش کنم؟تا اسفند ماه معتبر بود و میشد با آن استانبول را رفت و برگشت.به هر حال پاسپورتم فعلا توی هوا بود و یهو به سرم زد صدایش بزنم:

- پاسپورت!پاسپورت!

صدایش زدم و بعد اول شک کردم که عقلم را از دست داده ام.اما،یادم آمد واقعا مگر معلوم است دنیا بر چه اساسی بنا شده است و از کجا معلوم پاسپورت صدایم را نشنیده باشد؟اصلا مگر جهان کشک و پشم نیست؟

عصر سارا قرار بود بیاید اینجا و دقیق وقتی که داشت ماشینش را پارک می کرد زنگ در را زدند و فهمیدم پستچی است.دم در رفتم و بدون گرفتن امضا و یا حتی پرسیدن اسم و یا مهم تر از ان بدون سلام و علیک پاسپورتم را تحویلم داد و رفت.

به سارا گفتم:

- دیگه من مشکلی ندارم

- الان من مشکل دارم!

مشکل سارا چه بود؟دوستی که ده سال است قرار است بیاید سنندج تصمیم گرفته است هفته آینده بیاید به همراه خانواده بیاید و سر صبرهم بیاید طوریکه تمام مسیر بوشهر تا سنندج را بگردند و وقتی اینجا رسیدند و سنندج را هم گشتند همراه سارا و با ماشین انها بروند هولیر.

به سارا گفتم:

- خوش به حالت داری میری هولیر!

- خوب تو هم بیا!

◇آه از این درونگرا بودن.

◇ معلوم نیستند دوستان سارا کی برسند و کی بروند هولیر و کی برگردند‌.

◇یک دوست دیگر سارا از اصفهان قرار است بیاید و کردستان را بگردد که اگر آمدن ان دوست overlap شود با زمانی که سارا هولیر است من باید آن دوست را هم مریوان ببرم و هم بانه و هم چند جای دیگری که دوست دارد ببیند‌.( سارا با این دوست در قم آشنا شده است و گویا خانم بسیار روشنفکری است که چند ماهی است افسرده شده است)!

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 55 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1402 ساعت: 0:45