فرار

ساخت وبلاگ

خانم آرایشگر همزمان با مرتب کردن ابروهای من داشت با یک خانم دیگر صحبت می کرد که مدتی پیش عقد کرده بود.خانم تازه عقد کرده عاشق شوهر پولدارش بود.اما،از اینکه شوهرش خرج پدر و مادرش را می داد عصبانی بود و می گفت به هیچ عنوان نمی تواند قبول کند که شوهر او خرج خانواده اش را بدهد.توصیه خانم آرایشگر این بود که خانم همراه با شوهرش بروند مشاوره و آنجا همه چیز را بدون هیچ سانسوری مطرح کنند و تا به نتیجه نرسیده اند ازدواج نکنند.در غیر اینصورت پیش بینی خانم ارایشگر یک طلاق صد در صدی بود برای زوج جوان.دلیلش هم این بود که شوهر خودش بیست سال پیش بدون اطلاع او یک خانه برای مادرش خریده بود و خانم ارایشگر بعد از بیست سال از گذشت ماجرا هر وقت یاد این کار همسرش می افتد تمام بدنش می لرزد.بنابراین بهتر است حتما بروند پیش مشاور و مشکل را حل کنند.خانم تازه عقد کرده پرسید:

- مشاور مطمئنه؟یعنی حرفامون رو واسه کسی تعریف نمی کنه؟

- بله.مشاورها کاملا مطمئن هستند و هرگز هیچ حرفی رو هیچ جایی تعریف نمی کنند مگر در یک حالت...

اینجا خانم آرایشگر دستش را بلند کرد و محکم کوبید به بازوی من و گفت:

- مگر اینکه مثلا این خانم بره پیش مشاور و بگه من امروز می خوام چهار نفر رو بکشم!!!در این صورت مشاور موظفه قصد این خانم رو به پلیس اطلاع بده تا این اتفاق نیفته!

◇ با ضربه ای که به دستم زد شوکه شدم و با حرفی که زد کم مانده بود بلند شوم و فرار کنم.واقعا که ...

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 113 تاريخ : چهارشنبه 29 تير 1401 ساعت: 13:40