فکر فرار

ساخت وبلاگ

سارا داستان دختر شانزده ساله ای را برایم تعریف کرد که پدرش زباله گرد بوده است و مادرش در خانه های مردم کار می کرده است و خودش را می فرستاده اند برای گدایی.طفلک خودش را کشته است.

◇این را نوشتم که بگویم کشتن همیشه با گلوله نیست.که البته خیلی تکرای است .اما،باید می گفتم.استیصال یک دختربچه در مثلت گدایی- زباله گردی-کار در خانه های مردم فراتر از تصور است.

دارم فیلم Megan Leavey را می بینم.از بس فیلم کم آورده ام از روی اجبار برگشته ام به دیدن فیلم های MBC ها.مگان شخصیت اصلی فیلم است که وارد ارتش امریکا می شود و سر از عراق در می آورد.در یک صحنه از فیلم یکی از او می پرسد چرا وارد ارتش شده است؟جواب می دهد:

- بخاطر فرار از زندگی مزخرفم!

◇ زندگی من از زندگی مگان به مراتب مزخرف تر است و مدتهاست به فرار فکر می کنم.اما، جایی برای فرار نیست.یعنی نه که نباشد.که حتما هست.اما،شهامتش نیست.کاش کمی شجاع تر بودم.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 118 تاريخ : شنبه 7 آبان 1401 ساعت: 13:04