سوء استفاده از اخلاق

ساخت وبلاگ

هدیه همکار قدیمی و دوستی که تقریبا شش ماه است که از زندگیم حذفش کرده ام امروز به من زنگ زد و خبر داد که به روسا زنگ زده است و خواهش کرده است کاری را برایش انجام دهند.(آن کار مربوط به واحد من است و باید به من زنگ می زد).روسا هم مطابق آنچه خودش گفت جواب داده اند؛ با من تماس بگیرد و بخواهد که کارش را انجام دهم و اگر من انجام ندادم،دوباره تماس بگیرد تا آنها کارش را انجام بدهند.این یعنی رسما زیرآب من را زده است به سه علت مهم:

1- بجای تماس با من، مستقیم زنگ زده بود چهار رییس بالاتر از من.

2.شماره ای که گرفته بود همیشه مشغول است و کم کم دو روز باید زنگ بزنی و وقت بگیری تا جوابت را بدهند.(این یعنی چقدر اصرار داشته است مطلب را به بالا برساند)

3- احتمالا روسا پرسیده اند چرا به آنها زنگ زده است و مستقیم به من رنگ نزده است. و او جواب داده است زیرا من کارش را انجام نمی دهم و آنها هم گفته اند از من بخواهد انجام بدهم و اگر انجام نداد خودمان انجام می دهیم.این خودمان انجام می دهیم،همان خودمان حالش را می گیریم است در سیستم اداری .

اینها به کنار،اصلا برای من مهم نیست و برای روسا هم.هدیه بیچاره فقط خودش را سبک کرده است.می دانی از چه چیزی ناراحتم؟اینکه این حرف ها را گذاشته بود توی زرورق و طوری برای من تعریف می کرد که انگار خیلی عادی رفتار کرده است و هیچ ایرادی به کارش وارد نیست.احتمالا آن رییس که می دانم اعصاب درست و حسابی ندارد،گفته است خودش موضوع را بررسی می کند و هدیه ترسیده است که از طریقی من خبردار شوم و بعدش نتواند ماجرا را رفع و رجوع کند.احساسم چیست؟ واقعا دلم برایش می سوزد.نه موضوعی که برایش زنگ زده بود ،مهم است و نه کسی که به او زنگ‌ زده بود آن قدرت را دارد که مشکلی برای من ایجاد کند.برعکس خودشان از بس از این آدم های سفله دیده اند که تا آنها بگویند ف آنها می فهمند یعنی فرحزاد.منظورم این است که نتیحه تمام ماجرا فقط این شده است که من فهمیدم هدیه نه دوست خوبی بود و نه دشمن بدی.چون واقعا کسی با خوب و بد آدم ها کاری ندارد.چه بسا کسی را که من بد می پندارم،خیلی هم خوب باشد.به من چه ربطی دارد؟طرف بد است و تا می تواند بد باشد.من هم تشخیص می دهم با یک ادم بد طرف هستم و می دانم چطوری باید رفتار کنم.مشکل می دانی چیست؟مشکل ریاست.مشکل تزویر است.مشکل نداشتن صداقت است.رفتار با ادم های ریاکار است که سخت است.(آدم را گیج می کنند پفیوزها).کسی که صادق باشد.حتی اگر از نظر من بد باشد.صد شرف دارد به تو هدیه جان.دوست مزدور من.

تازه این همه ماجرا نبود.یک ربع بعدش هم داشت من را سین_جین می کرد که آیا از دست او ناراحتم؟چرا؟بخاطر کدام بدی؟ و قسم خورد که در تمام عمرش هیچ بدی برای من نداشته است و هیچ کینه ای از من به دل ندارد و آیا من از کسی حرفی شنیده ام که اینگونه با او سرسنگین شده ام؟ حدس می زنم که پشت سرم هم حرف زده است و اینگونه که مثل پاپ کورن جلز و ولز می کند،بسیار نگران است که کسی حرف هایش را برای من تکرار کرده باشد.هیچی آنقدر اصرار کرد که مجبور شدم بگویم در آینده گاهی با او حرف خواهم زد و الان کاملا پشیمان هستم که چرا آن حرف را زدم.چون شبیه قول دادن است و باید به آن عمل کرد.در حالیکه من واقعا از طرز رفتارش منزجرم و تحمل حرف هایش را ندارم و بخاطر تمام سال هایی که اجازه دادم چنین آدمی توی زندگیم باشد متاسفم و از خودم معذرت می خواهم.آخر، طرف رفته زیرآب من را پیش بالاترین رییس سازمان زده است و شرح زیرآب زنیش را آن چنان با آب و تاب برایم تعربف می کند که انگار یک جعبه باقلوا خربده است و آورده است و گذاشته است روی میز من.البته که هدیه می داند من آدم کم هوشی نیستم و ریا و دروغ و تزویر کارش را تشخیص می دهم ولی از طرفی هم می داند آدم رودربایستی داری هستم و رو در رو آنچه کرده است را به رویش نمی آورم و این یعنی از این اخلاقم که خودم هم اصلا دوستش ندارم،سوءاستفاده می کند و سوء استفاده از اخلاق اگرچه به اندازه ریا و تزویر و دورویی بد نیست.اما،دست کمی هم ندارد.خلاصه که فاک بر چنین آدم های بی مایه و سطح پایین و بی لیاقتی!

◇ آن قولی که دادم تقریبا شبیه اعتراف اجباری بود و حساب نیست.(این جمله را برای راحت بودن وجدان خودم نوشتم)

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 70 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 12:35