ناخودآگاه ناقلا

ساخت وبلاگ

یکی از دوستان خواهرم به همراه شوهر و دو بچه اش در ترکیه منتظر ویزای آلمان هستند.حدود دو سال هم هست که منتطرند بیچاره ها.بعد دیشب که من در مورد مهاجرت نوشتم،مغزم بلافاصله بعد از خوابیدن من را گذاشت توی جوب جلوی خانه این عزیزان.مقادیر زیادی هم خس و خاشاک اطرافم بود همراه با یک گربه زشت و کور.حالا،بی خانمان شده بودم یا صرفا از دست پلیس فرار کرده بودم را نمی دانم.همینقدر می دانم که این ناخودآگاه من بسیار ناقلا است و دیشب تا حرف از مهاجرت شد این داستان را ساخت و به محض ورود مغزم به دنیای خواب آن را پلی کرد تا مبادا من دگر بار به مهاجرت فکر کنم حتی.

امروز یک ویدیو در مورد اگاهی دیدم.من تا امروز آکاهی خودم را بصورت تکه ابری بالای سرم تصور می کردم که نمی توانستم ببینم.اما،از حضورش اطلاع داشتم و فکر می کردم آگاهی من فقط متعلق به من است و نمی تواند متعلق به کسی دیگر باشد.اما،امروز این ویدیو تصوراتم را به هم ریخت.گویا آگاهی تمام موجودات یکی است و از یک جنس هم هست.مثال:

مری در لندن می خوابد و خواب می بیند جین در پاریس است.جین در عالم خواب فکر می کند خودش و افکارش از یک جنس هستند اما مغازه ها و در و دیوار از جنسی دیگر.اما،ما می دانیم هم جین و هم افکارش و هم خیابان های پاریس همه قسمتی از خواب مری هستند و از یک جنس.

ما انگار همان موجودات خواب مری هستیم.می دانم کمی که نه ، خیلی مبهم است.ولی فعلا تا اینجا را فهمیده ام.

جهت مزاح:

سارا یک لیوان سرکه را همراه با گیاهان فصلی خوراکی(شنگ)خورده است و معده اش درد گرفته است.پدرش تا دلیل معده درد سارا را فهمیده است گفته است:

- وقتی از همین حالا با خوردن یک لیوان سرکه معده ت اینطوری میشه.بزرگ بشی چکار می کنی؟

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 68 تاريخ : سه شنبه 22 فروردين 1402 ساعت: 13:35