اطمینان خاطر

ساخت وبلاگ

با مورچه و خواهرم رفته بودیم کوه.کوهستان به شدت خلوت بود و سکوت شکوهمندی برقرار.بعد از خوردن صبحانه و صرف چای در سایه کوچک یک درخت عزیز، تصمیم گرفتیم برگردیم.اما،مورچه دلش نمی خواست برگردد و به من گفت:

- کاش کسی با ماشین می اومد دنبالمون و می بردمون پایین!

خودش ادامه داد:

- اما هیچ کسی نمیاد متاسفانه!

من گفتم:

- معلومه که کسی نمی تونه با ماشین اینجا بیاد!

مورچه با اطمینان صد در صدی گفت:

- فقط مگه دایی! اگه بهش زنگ بزنیم ،حتما میاد!

♡ خود من هم وقتی بچه بودم،برادرم را کسی می دیدم که تمام مشکلات را می تواند حل کند.

♡ به هر حال این همان مورچه ای است که معتقد است داییش اژدها شکار می کرده است.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 47 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1402 ساعت: 16:09