سختی کشیدن یک نفس راحت

ساخت وبلاگ

کژال دوست من نیست.بیشتر یک همکلاسی قدیمی است که چون هیج دوست دیگری ندارد،گاه و بیگاه به من زنگی می زند و سلام و احوالپرسی می کند و گاهی هم مثلا سالی دو بار با هم بیرون می رویم و دوری می زنیم.همین.

کژال فرزند اول یک خانواده فرهنگی است.پدر دبیر ریاضی و مادر دبیر زبان.گویا پدرش از داشتن فرزند دختر خوشش نمی آمده است و ابایی برای پنهان کردن احساسش نداشته است و آنقدر بی محابا احساسش را داد می زده است که نتیجه اش شده است این کژالی که می خواهم در موردش بنویسم.

کژال انگار سیبی است که با بازیگر اصلی سریال ستایش نصف شده است و بلکه هم زیباتر.اما،انقدر خودش را زشت می پندارد که حتی حاضر به عکس گرفتن نمی شود.(این را در جشن عروسی خواهر کوچکترش فهمیدم که من هم دعوت بودم.)یک بار دستبندش را برای خرید لنز رنگی فروخت و آنچنان تعجبی در من برانگیخت که حد نداشت.اما،هنوز شاخ بر کله ام سبز نشده بود.سبز شدن شاخ بعد از شنیدن خبر عمل کردن بینی اش اتفاق افتاد.عملی که به زشت شدن بینی اش انجامیده بود.

کژال زیباست یعنی بود و مشکل زیبایی نداشت.متاسفانه احساس بی ارزشی درونی که پدرش از کودکی به او داده بود و همزمان با افزایش سنش،بزرگ و بزرگتر شده بود،با لنز چشم و عمل بینی درست نمی شد.درست نمی شود.یعنی نه تنها درست نشد که بدتر هم شد.

کژال یک روز از من خواست با هم بیرون برویم و رفتیم و دو ساعتی دور زدیم و در این دو ساعت تمام سر و راز خانواده اش را با من در میان گذاشت.اینکه پدرش فقط به برادرش اهمیت می دهد و فقط برای او خرج می کند و سر کژال منت می گذارد که خرجش را می دهد و مادرش طرف پدرش را می گیرد و عمل بینی اش بد از اب در آمده است و شب ها به سختی نفس می کشد و برای عمل به شصت میلیون پول نیاز دارد که پدرش تقبل نمی کند.

- یعنی اگه عمل بشی مشکل بینی ات حل میشه؟

- اره

کژال در جریان نبود اما من به این در و آن در زدم و نصف پول عملش را جور کردم.دوم مرداد کژال دوباره رفت زیر تیغ جراحی و با برداشتن غضروف از دنده اش و پیوند آن به بینی اش،عمل قبلی را ترمیم کردند.البته با پرداخت یکصد و سی میلیون تومان پول.نتیجه،؟فاجعه.بینی اش کج شده،نفس کشیدنش بدتر از قبل شده و تازه دنده اش هم درد می کند.

کژال به شدت پشیمان است که عمل کرده است.من به شدت پشیمانم که قسمتی از پول را جور کردم و به نوعی ترغیبش کردم برای جراحی.این وسط تنها کسی که پشیمان نیست پدرش است که با دادن احساس بی ارزشی به یک انسان سالم،باهوش و زیبا،او را تبدیل کرد به یک انسان که نه تنها زیبایی خودش را ندید و خودش را زشت می پنداشت، بلکه نتوانست از هوش سرشارش هم استفاده کند و الان ناتوان و غمگین در گوشه خانه پدرش کز کرده است با دنیایی از غم و غصه و نفس هایی که خیلی سنگین می آید و می رود.

◇ پدرش چوب رفتار وحشیانه اش را خورده است.اما،چه فایده که کژال هم قربانی شده است.

◇ نمی دانم کژال من را هم مقصر می داند یا نه.اما،خودم احساس خیلی بدی دارم.

◇ آخرین باری که با کژال حرف زدم گفت تنها آرزویش این است که بتواند راحت نفس بکشد.این در حالی است که تنها آرزوی قبل از عملش ازدواج کردن بود.

◇ احساس بی ارزشی به شدت آسیب زا و خطرناک است.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 86 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1402 ساعت: 18:47