مجسمه

ساخت وبلاگ

استادی که تدریس می کرد را یکی از مفاخر علمی استان به من معرفی کرده بودند.البته که با شک این عنوان عریض و طویل را قبول کرده بودم و حالا در کلاس بودم تا ببینم چقدر می توانم با این افتخار علمی استان فخر بفروشم؟

حال و حوصله کلاس را نداشتم و چون چاره ای نبود در کلاس نشسته بودم وگرنه واقعا هیچ علاقه ای نه به کلاس داشتم و نه روش تدریس این استادی که عناوینش با کامیون هم حمل نمی شد.به هر حال با اوقات تلخی گوش می دادم.

تدریسش افتضاح بود.حتی کاش افتضاح بود.غلط بود.اشتباه بود.فاجعه بود.مفاهیم اشتباه را درس می داد.مثلا در بخشی از تدریسش ادعا می کرد، زنان شانزده مرکز مختلف در مغز شان دارند برای تحلیل داده ها.آقایان کف کرده بودند.

جان کلامش از نظر خودش دفاع از زنان بود و برتری هوشی و مغزی زنان.اما،اصل مطلب تاکید بر تفاوت مغز زنان و مردان بود که اعتقاد به این اصل چرت خود می تواند منشا بدبختی های بیشماری شود همانطوری که تا حالا شده است.

مغز زنان و مردان هیچ تفاوتی با هم ندارد.حالا نمی خواهم و نمی توانم این را اثبات کنم.فقط خواستم بنویسم به لطف فایل های روانشناسی متعددی که گوش داده ام،سواد عمومی ام از سواد یک افتخار علمی استان بیشتر شده است.

استاد فقط مفاهیم پایه و دم دستی را کار می کرد و خلی مثل وراج آنچنان تعجب می کرد و دهانش باز می ماند که انگار راز سیاهچاله ها را کشف کرده است استاد مربوطه.کتاب برتری خفیف و عادت ها و سوالات درست را هم معرفی کرد.

اگر در شرایط دیگری بودم و ایتقدر فکرم هر لحظه مثل تیر از کمان نمی پرید و جایی وسط راهروهای بیمارستان پایین نمی آمد،با ابن افتخار علمی بحث ها می کردم.اما،این روزها واقعا احساس می کنم مجسمه ای هستم که فقط حضور دارم.همین.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 34 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 17:56