تسکین

ساخت وبلاگ

حوصله ندارم خودم رو روانکاوی کنم که چرا رفتم تو اون کافه و قهوه سفارش دادم.البته برای تا وارد کافه شدنش دلیل دارم.ضعف کرده بودم و احساس می کردم کمی دیگه که فشارم بیفته،سرم بیشتر گیج میره و ممکنه بخورم زمین.فک کردم اگه یک تکه شیرینی بخورم،حالم کمی بهتر میشه.یعنی برای شیرینی خوردن دلیل داشتم.اما،نمی دونم چرا قهوه سفارش دادم.مخصوصا که من از قهوه اصلا خوشم نمی یاد.از نظر من زیادی تلخه و اصلا نمی تونم بفهمم چطور ممکنه کسی از این زهر هلاهل خوشش بیاد؟بعد همین قهوه رو که زهرهلاهل می دونم رو سفارش دادم.البته کاش به همین راحتی بود.مکالمه اینطوری پیش رفت:

- یه تکه کیک می خواستم.کم شیرین اگر ممکنه!

- کیک ها همه شکلاتی هستن.

- تازه هستن؟

- نه به تازگی وافل ها.وافل ها رو همین الان درست می کنیم.

- چقدر طول میکشه؟

- بیست دقیقه!

- باشه.یک وافل لطفا!

- چیز دیگه ای میل ندارین؟

- چی دارین؟

- فهوه،چای،کاپوچینو،لاته

- یه قهوه لطفا

- قهوه یا اسپرسو

- قهوه

- اسپرسو هم همون قهوه ست

- پس چرا اسمش اسپرسوه،؟

- چون روش دم کردنش فرق میکنه

- ولی قهوه ست دیگه

- قهوه که هست ولی یه جور دیگه قهوه ست

- نه همون قهوه لطفا

- اونم قهوه ست

- آقا یه قهوه لطفا

- ok

بعد از دقیقا بیست دقیقه وافل و قهوه رسید و من با نوشیدن مقدار خیلی کمی از قهوه تقریبا داد زدم از بس تلخ بود.فقط چون خیلی شلوغ بود کسی نشنید خوشبختانه.

◇ در جریان نوشتن خودم را روانکاوی کردم و تقرییا فهمیدم چرا قهوه سفارش داده بودم.احتمالا دلم می خواست احساس شناور در تکه ای از زمان که خیلی دوستش دارم برایم تکرار شود که نشد.واقعا نشد‌.

◇ من کسانی که می توانند از قهوه لذت ببرند را ادم های باکلاسی می دانم.بر من ببخشید اگر به قهوه توهین کردم.شخصا کسانی را که به چای توهین کنند،نمی بخشم.اما،شما من را ببخشید.

◇ ادم به چه چیزهایی پناه می برد برای یافتن کمی تسکین.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1402 ساعت: 15:42