میوشا و رفقا،جاناتان و دوستان،مرغ و پرهایش

ساخت وبلاگ

در_سرویس بهداشتی را باز کردم و با دیدن میوشا و دوستانش آنجا و بپربپرشان،یک دایره ستاره مثل توی کارتون ها دور سرم شروع کردند به چرخیدن.چطور ممکن بود چنین چیزی؟

اینطور:

دیشب سرویس بهداشتی ها را با یک شوینده قوی شسته بودم و بخاطر پریدن بوی آن شوینده، هواکش ها را کاملا باز گذاشته بودم و میوشا و رفقا هم از فرصت استفاده کرده بودند خفن!

چکار کردم:

ابنقدر کاری به کارشان نداشتم.خودشان با حیای خودشان از همان پنجره ای که آمده بودند داخل،خارج شدند.حالا هی بگویید گربه ها حیا ندارند.بیا میوشا که دارد!

مرغ سنگی درست کردم امروز‌.دستورش را در چند پاراگراف بعد می نوبسم و فعلا این پاراگراف را به ضایعات مرغ اختصاص می دهم که برده بودم بندازم توی سطل آشغال.

همین من آشغال ها را برده بودم بندازم توی سطل آشغال.اما جاناتان و دوستانش را در مسیر دیدم که انقدر به من نزدیک شدند که نزدیک دماغشان به دماغم بخور.

به جاناتان گفتم که با فاصله دنبالم بیاید.اما،سگ ها حرف نمی فهمد دوستان.آن کلیپ ها همه اش دروغ است.در نتیجه به سرعت به سمت سطل آشغال رفتم.اما،سطل آشغال غیب شده بود.سطل آشغالی که ده سال سرجایش بود ناگهان غیب شده بود.جاناتان و دوستانش گرسنه بودند.من می ترسیدم.هوا سرد بود.

چکار کردم:

به ناچار به سمت یک سطل آشغال دیگر رفتم که خوشبختانه سرجایش مانده بود.اما،این بار که پشت سرم را نگاه کردم جاناتان غیب شده بود.یعنی هم جاناتان غیب شده بود.هم دوستانش.فکر کنم جاناتان- این سگ نجیب و مغرو- از رفتار من رنجید.آه!

طرر تهیه مرغ رژیمی با استفاده از سنگ:

شب قبل مرغ رو با زعفران،پودر لیمو،پودرسیر،پاپریکا و فلفل سیاه مزه دار کردم و نمک هم زدم.بعد روی ظرف سلفون کشیدم گذاشتم توی یخچال تا صبح.

برای دم کردن زعفران هم توی یک لیوان کوچک فلزی چند پر زعفران ریختم و روی زعفران ها آب گرم ریختم و لیوان را گذاشتم روی بخاری تا زعفران دم بکشد.بعد از حدود یک ساعت ادویه ها را توی لیوان ریختم و بعد به مرغ زدم.

سطح قابلمه را از قبل پر از سنگ های کوچک کرده بودم و یک ساعت قبل از شروع پخت مرغ،شعله زیر قابلمه پر از سنگ را روشن کردم تا سنگ ها حسابی داغ شوند.بعد مرغ را درسته گذاشتم توی قابلمه و هر نیم ساعت یک بار زیر و رو کردم.چهار ساعت این پروسه طول کشید و در نهایت مرغ مغزپخت کاملا رزیمی من آماده بود.

◇ دور مرغ سیب زمینی گذاشته بودم که از خود مرغ خوشمزه تر از آب درآمده بود.طوریکه سارا درخواست سیب زمینی های بیشتری را برای دفعه بعد داد.

◇ بعد از دراوردن مرغ از قابلمه،روی سنگ ها قارچ برای بخارپز شدن گذاشتم که خوب از اب در نیامد.

◇ اولین بار بود که مرغ درسته خریده بودم و باید می شستم.در این خصوص باید بگویم اول شستشو دلم برای مرغ بدبختی که قرار رود غدای من شود کباب شد.اما،بعد با دیدن چند تا پر بر روی پوست مرغ آنچنان حالت تهوعی به من دست داد که نزدیک بود پس بیفتم.نمی دانم چرا با دیدن آن چند پر انقدر حالم بهم خورد.الان هم که می نویسم،دوباره حالم بهم خورد.

◇ من پای کاغذ توبه از خرید مرِغ درسته برای باقی عمرم را هزار بار امضا می زنم.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 15:30